من باور می کنم تو محاربی. و تازه حتی اگر باور هم نکنم مگر از درد و رنج تو و مادرت کاسته می شود؟ نه نمی شود. من باور می کنم تو محاربی. لابد با کسی سر جنگ داشته ای و کسی را هم کشته ای. لابد نه؛ حتما! ... تو می توانستی مثل خیلی از هم سن و سال هایت بروی توی بازار و خرید کنی. بروی توی کافی شاپ؛ گل بشنوی و گل بگویی. از آخرین مد ها و مدل ها خبر بگیری. درس ات را بخوانی. هنرمند شوی برای خودت. ورزشکار هم شاید. تو می توانستی عین خود من بنشینی پشت کامپیوتر و بنویسی و لینک بدهی و لایک بزنی و شِر کنی و تازه محارب هم نباشی. می توانستی بنشینی خانه و بی.بی.سی و صدای آمریکا گوش کنی و پز روشنفکری هم بدهی. روزنامه و کتاب بزنی زیر بغلت. خب! تو به این ها راضی نشدی. تو محارب شدی! برای حقوق بشر خودت را خسته کردی؛ همان حقوق بشری که معتقدش بودی. آستین بالا زدی و کار ساختمان کردی برای کودکان ِکار ... من باور می کنم تو محاربی. و تازه حتی اگر باور هم نکنم مگر از درد و رنج تو و مادرت کاسته می شود؟ نه نمی شود. من باور می کنم تو محاربی. لابد با کسی سر جنگ داشته ای و کسی را هم کشته ای. لابد نه؛ حتما! تو با عافیت جنگیدی و خودت را کشتی شیوا
*
شیوا نظرآهاری را سال قبل دو بار بازداشت کردند؛ بار آخر؛ آذرماه بود و او از آن موقع تا به حال در زندان است و اخیرا مادرش گفته که به او اتهام زده اند که "محارب" هم هست ... و محارب را می کشند در این سرزمین
*
شیوا نظرآهاری را سال قبل دو بار بازداشت کردند؛ بار آخر؛ آذرماه بود و او از آن موقع تا به حال در زندان است و اخیرا مادرش گفته که به او اتهام زده اند که "محارب" هم هست ... و محارب را می کشند در این سرزمین
*
*
اگر عکس را نمی بینید، اینجا را کلیک کنید.
در شرح اش نوشته اند: شیوا نظرآهاری در کمک برای تعمیر مرکز جمعیت کودکان کار
اگر کاریکاتور را نمی بینید، اینجا را کلیک کنید
اگر کاریکاتور را نمی بینید، اینجا را کلیک کنید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر