۱۴۰۱ آذر ۲۶, شنبه


از اندوه‌اش، دست‌کم به قدر وسعت شانه‌هایم، کاش باری بر من بود. جای دوری نمی‌رفت؛ همین حوالی انبار می‌‌شد؛ کنار حرم یاد، نزدیک‌تر از رگ گردن ... غصه - و حتی که مایه "خوف" - عظیمی است بی‌نصیب بودن از سهم اندوه آنانی که شگرف و برگزیده‌اند و سر. لیاقت تسلا چه مایه فخری بود. از اندوهی پیش رو ترسیده بودم که آوار شود و شده بود بالاخره ... از این اندوه و ترس‌ها همیشه ترسیده‌ام، همیشه جا مانده‌ام.

 

باد ببرد غم را، باران بشویدش.

.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر