.
خیابان "قلعچه (قلعهچه) میربها" را خیلی دوست دارم، از خیلی وقت پیش تا همین حالا. به دلیل دنج بودن ازلیاش و به خاطر خانههای قدیمی ِ سرِ پا ماندهاش؛ خانههایی که هنوز شبها چراغهاشان روشن است، خانههایی که البته عمرشان همان حول و حوش 50 سال است؛ به همین هم راضی بودهام!
برف، درختها و چراغ روشن ِ خانههای قدیمی همیشه برای من زیباییهای شهر به حساب آمدهاند؛ نشانههای بلیغ مقاومت علیه نابودی؛ نابودی هویت، نابودی محیط زیست!
خیابان کوتاه قلعچه میربها از آن خانههای خوشساخت قدیمی، هفت-هشتایی دارد. مسیر اکثر پیادهرویهایم را کج میکنم سمت این خیابان ... به پنجرهها، به دیوار و به درها خیره میشوم ...
عصر دیروز دیدم که روی یکی از بهترینهای این خیابان تابلو زدهاند که قرار است پارکینگ شود، توقف نکنید! دلم ریخت. انگار که مال به یغما رفته خودم باشد. حیاط بزرگی دارد با درختهای چند ده ساله. تصور حیاطی چنان پرسایه همیشه خیالانگیز بود ...
آن خانهی بزرگ با نمای سنگی، با حیاطی پر از سایه، چند وقت دیگر نیست ... قلعچه میربها یکی دیگر از مدالهایش را میبازد، و شهر هم در جنگ با نابودی و باختن هویت، دوباره قدمی به عقب برمیدارد.
افسوس.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر