یک جریانی سالهاست در فضای اجتماعی-سیاسی کشور، به خصوص نزد اصلاحطلبان، شایع و رایج است که "اصولگرایان" اگر قوه مجریه را در دست نداشته باشند، سرراه دولت کارشکنی میکنند تا نوبت به خودشان برسد و گرهها یک به یک باز شود! از آن جمله است ادامه مذاکرات احیای برجام، توافق با آژانس بینالمللی انرژی اتمی و یا حتی واردات واکسن.
توافق اخیر با آژانس این نظر را تقویت میکند. در حالی که تا همین چند ماه قبل جریان انقلابی به شدت علیه آن موضعگیری کرده بود، حالا بسیاری (قریب به تمام) یا سکوت اختیار کردهاند یا خبر آن را تحریف میکنند! (پیوند )
در رفع برخی "تحریم"ها علیه قوهمجریه تردیدی نیست ولی این فقط صورت ماجراست.
اگر دیدگاه این باشد که با روی کار آمدن اصولگرایان و جریان انقلابی در قوه مجریه گرههای منجر به وخامت اوضاع اقتصادی و معیشت مردم باز میشود، موکدا باید به خاطر داشت که شاخصهای اوضاع اقتصادی آنچنان به وخامت اوضاع گواهی میدهند که امیدواری به بهبود دلگرمکننده اوضاع، امیدواری بیهودهای به نظر میرسد.
آن سوتر، این دیدگاه، این پیشفرض غلط را دارد که قوه مجریه (از هر طیف) اختیار دارد بدون تایید شخص آیتالله خامنهای در حوزه انرژی هستهای و سیاست خارجی اقدامی به عمل آورد.
برای نخستین بار چهار سال قبل بود که دفتر آیتالله خامنهای اطلاعیهای منتشر و بر حرف و حدیثها درباره لزوم تایید وزرای دفاع، خارجه و اطلاعات توسط رهبر قبل از معرفی به مجلس برای رای اعتماد، صحه گذاشت. از همین روست که این سه وزیر در همه دولتها بیدغدغه در مجلس رأی میگیرند و سپس استیضاح و برکنار هم نمیشوند. در آن اطلاعیه حتی اعلام شد که «در خصوص برخی وزارتخانهها "مثل" علوم، آموزشوپرورش و ارشاد اسلامی، رهبر انقلاب اسلامی حساسیتهایی دارند» که در مجموع به معنی درجه 2 بودن نظر رئیسجمهوری در انتخاب مهمترین وزراست. این البته حقی است که تفسیر خاص از "قانون اساسی" به رهبری داده است.
پس از ماجرای افشای مصاحبه ظریف هم آیتالله خامنهای خود اعلام کرد: «وزارت امور خارجه در تعیین سیاستها مشارکت دارد اما تصمیمگیر نیست بلکه مجری است. در کشور ما سیاست خارجی در شورایعالی امنیت ملی با حضور مسئولان تعیین میشود.» و طبق قانون مصوبات شورای عالی امنیت ملی برای اجرایی شدن نیاز به امضای "آیتالله خامنهای" دارد.
پیشتر آیتالله خامنهای در دیدار با دانشجویان (12 تیر 95) از تسلط بر جزئیات مذاکرات هستهای گفته بود؛ «[دربارهی] این الیاف کربن که آمریکاییها اینجوری میخواهند [عمل بشود]؛ همانجا مسئولین سازمان انرژی اتمی هم حضور داشتند؛ در سخنرانی گفتم آقا، این را زیر بار نروید. این خب یک مورد جزئی بود امّا زیر بار رفتن در این مورد جزئی در قضیّهی برجام، بهمعنای تحمّل تحمیل آمریکاییها بود؛ این همان انحراف است. ولو مورد جزئی است امّا وارد میشویم.»
پس حالا چه اصراری هست که تغییر دولتها تعبیر به تغییر سیاستها شود؟!
آیا اساساً دوگانه "میانهرو/تندرو" در سپهر سیاسی رسمی جمهوری اسلامی ایران واقعی است یا کاذب؟! و اگر کاذب است، پس به چه کار میآید؟!
به باور من، این دوگانهسازی "کاذب" است و حاصل آن صرفاً "خرید زمان" برای اشتغال ذهنی و بیعملی مخالف و منتقد در عین ادامه مسیری "ثابت" است از سوی آنکه زمان میخرد؛ مسیری که داوری درباره آن روی صحبت این یادداشت نیست. [واضح است واقعیتر از رنجی که "مردم ِ ایران ِ امروز" متحمل میشوند، پدیدهای وجود ندارد. ممکن است کسانی ادامه این مسیر را برای ایرانیان فردا بسیار مفید و با ارزش بدانند، پنداری که شاید در تحمل رنج موصوف یا معنا بخشیدن به آن موثر باشد اما در اصل وجود آن رنج تغییری ایجاد نمیکند.]
در بسیاری از جنگ و دشمنیهای مدفون و آشکار در تاریخ، گاهی تنها کمبود ِیکی از طرفین، "زمان" بوده است؛ که باید زمان خریده شود برای رسیدن قوای کمکی و مهمات، بالارفتن یا پایین آمدن آب، رفت و آمد سرما یا گرما، روز یا شب.
در دوگانه "میانهرو/تندرو" دشمن و منتقد تصور کرده از امور مهم (آنچه "مبنا"ست و محصول میانگیناش جلوی چشم همه هست) ممکن است چیزی تغییر کند، پس امید میبندد؛ شل میگیرد، دیدبانی نمیکند، ناامید نمیشود و طرح تازه نمیریزد تا که ناگهان متوجه میشود زیر پایاش چقدر خالی شده است.
هیچ جریانی در داخل به اندازه اصلاحطلبان بر این دوگانه دلنبسته و بر آتش آن ندمیده است. این دمیدنها این روزها دوباره سرعت گرفته؛ که «دیدید آنچه بر روحانی حرام بود، حالا برای رئیسی حلال شده»! برخی حتی گفتهاند آن حرامکردنها برای روحانی، انتقام از مردم برای رأی به روحانی در سال 96 بود! ... البته همه این نیست ولی «زمان میفروشند»!
▪️ یادداشتهای مرتبط:
اندکی صبر سحر نزدیک است
پاسخحذف