اول) اگر
واقعا جمهوری اسلامی ایران توانسته قول امتیازهای بزرگ بیستوپنج ساله به جمهوری
خلق چین بدهد، شاهکار کرده! مسئله ما، در شرایط کنونی، جزئیات این قرار تحت مطالعه
نیست، همین که کشوری پیدا شده که توانسته باور کند حساب این مملکت (ایران) تا 25
سال با تقریب معقولی روشن است و میتوان روی آن حساب کرد، اتفاق بسیار مهمی رخ داده
است! "پیشبینی پذیری" در ایران حکم کیمیا دارد و در بهترین حالت باید
تصور کرد چینیها چیزی را پیشبینی کردهاند که کمتر حواسی به آن است!
.
دوم) اقتصاد
و معیشت مردم ایران، میان دو لبه "یک قیچی" است؛ لبه فشارهای بینالمللی
به خصوص فشار آمریکا و لبه بیکفایتی و فساد داخلی. تلاش (حالا دیگر: کتماننشدنی)
برای تاسیس امپراتوری مذهبی (شیعی) زیر عنوان "تمدن نوین اسلامی" نمیتوانست
رقبا را به اتحاد و فشار و تخاصم علیه "جمهوری اسلامی ایران" و مآلاً
مردم ایران هدایت "نکند". ایران به خصوص پس از بهار عربی و نوع مواجهه
زیگزاگی (استاندارد دوگانه) جمهوری اسلامی با اعتراضهای مردمی در کشورهای مختلف،
به طور کاملا "بیسابقه"ای به عنوان یک خطر علیه رقبای منطقهای و فرقهای
(آنتی شیعه) معرفی شده. نفع ملی در سیاستورزیهای خارجی، لااقل تا کنون، ربطی مستقیم به ارتقای اقتصاد و سطح زندگی مردم خود
ایران نداشته است. همین الزامات ایدئولوژیکی، در این سوی مرزها، باعث شده کسانی
بالانشین در تدبیر مقدرات کشور شوند که قبل از هر چیز "وفادار" بودهاند
و نه لزوماً "باسواد" و "کاربلد" و "پاک"؛ فقط
وفادار. "نظارت استصوابی" و محدود کردن شدید حق انتخاب شدن تنها یکی (و
شاید رسواترینِ) سازوکارهای "وفادار"شناسی است. در این روند "شاسکول"ها
و فاسدها ابراز وفاداری و خودشیرینی میکنند و بالا کشیده میشوند و رنج مردم
دوباره و دوباره تکرار میشود چون اولویت تایید "بالا"ست نه تامین نظر
مردم (در پایین). این البته نه به معنی اینکه همه تاییدشدههای شورای نگهبان بیسواد، کارنابلد یا فاسد بوده باشند؛ توضیح واضح!
.
نمونه: تصور
کنید اکبر طبری جانب میرحسین و خاتمی، یا حتی رفسنجانی را گرفته بود (مصداق بیبصیرتی
و ناوفاداری)؛ آیا در قوه قضائیه چنان بالا نشانده میشد؟! ... افهم!
.
سوم) بعد از نامه موسوی خویینیها به آیتالله خامنهای موجی از
سمت مخالفان نامه و نویسنده آن راه افتاد که با شدت و ضعف، منکر دخالت گسترده آیتالله
خامنهای در تصمیمها و امور قوه مجریه بودند. این در حالی است که به اعتبار صحبتهای
خود رهبری و اطلاعیه رسمی دفتر رهبری (درباره نقش رهبری در انتخاب وزرا) و اخیراً مندرجات کتاب "انتقال قدرت" (یادداشتهای روزانه سال 76 مرحوم رفسنجانی که
پارسال منتشر شده)، رهبری و دفتر رهبری نقشی محوری در کنترل، سرکوب و هدایت
رویکردهای رئیسجمهوری داشتهاند.
در
خاطرات رفسنجانی میخوانیم که آیتالله خامنهای مانع اعطای نشان دولتی به کرباسچی
(شهردار وقت تهران) شده بود یا در روزهای منتهی به انتخابات 2 خرداد 76 دفتر رهبری
به وزارت کشور "دستور" داده بوده کارت به بازرسان برای انتخابات ندهد.
مربوط به هفتههای اول پیروزی خاتمی (کسی که وفق قرائن واضح، مورد نظر رهبری نبود)
در یادداشتهای رفسنجانی میخوانیم؛ «آقای خاتمی آمد. گزارشی از مذاکراتش با رهبری
داد. مشکل وزرای امور خارجه و ارشاد را حل کرده اما بر سر مسئله وزارت اطلاعات به
توافق نرسیدهاند. آقایان موسوی خویینیها و هاشمیان را پیشنهاد داده که رهبری
نپذیرفتهاند»، «آقای رضا امراللهی رییس سازمان انرژی اتمی تلفنی گفت که آقای
خاتمی پس از ملاقات با رهبری میگوید که رهبری هنوز مخالف ابقای ایشاناند»، «عصر
آقای مرتضی الویری آمد. گفت مطلع شده آقای خاتمی اسم او را هم به رهبری برای
سازمان برنامه و بودجه داده و ایشان رد کردهاند و از این جهت ناراحت بود»، «عصر
آقای خاتمی آمد. صحبتهایش با آیتالله خامنهای را در مورد وزارت اطلاعات گفت و
تلاش دفتر رهبری برای حضور آقای یونسی یا رازینی و گفت با ادامه کار آقا امراللهی
رییس سازمان انرژی اتمی هم موافقت نشده است. گفت رهبری پیشنهاد او مبنی بر تاسیس
نهاد مشاورت با ترکیب همه وزرای بعد از انقلاب را به دلیل وجود افرادی غیرقابل
اعتماد در بین آنها نپذیرفتهاند»، «آقای حسین مرعشی آمد. مشکلی را که برای آقای
عبدالله نوری در وزارت کشور پیش آمده که رهبری با عزل تیمسار لطفیان فرمانده نیروی
انتظامی و محمدرضا نقدی فرمانده حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی موافقت نکردهاند
توضیح داد»، «آقای مهاجرانی آمد. مذاکراتش را با رهبری در مورد وزارت فرهنگ و
ارشاد گفت که خواستهاند تهاجم فرهنگی را جدی بگیرد و نوعی سانسور را بپذیرد و
همکارانش را از نیروهای انقلابی انتخاب کند»، «با آقای خاتمی ملاقات داشتم. درباره
اعضای کابینه توضیحی داد؛ به جز وزارت اطلاعات مشکلی ندارد. افراد زیادی را برای
رهبری مطرح کرده، ایشان نپذیرفتهاند»، «على اخویزاده آمد و گفت تمام افرادی که
از سوی آقای خاتمی برای وزارت اطلاعات مطرح شدهاند، از سوی رهبری رد شده و رهبری
گفتهاند از میان آقایان ریشهری، ابراهیم رییسی، علی یونسی و علی رازینی یکی را
برگزیند»، «آقای خاتمی گفت تعجب میکنم که شما (رفسنجانی) چگونه توانستهاید هشت سال را با این
گونه مشکلات که معمولا ریشهای در دفتر (رهبری) دارد، بسازید».
خاتمی در همان ماههای نخست ریاستجمهوری، لااقل دو بار، پیش هاشمی رفسنجانی از سختگیریهای آیتالله خامنهای شکایت کرده بود. در بسیاری از صفحات یادداشتهای سال 76 مرحوم رفسنجانی، شاهد گزارش نگرانی افراد مختلفایم (از ری شهری و ابراهیم رئیسی (رئیس وقت سازمان بازرسی) گرفته تا وزرا و اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام) از تبعات منفی و گسترده طرح مسئله "ثروتهای بادآورده" توسط رهبری علیه روند سرمایهگذاری و رونق اقتصادی؛ مبیّن تاثیرگیری فراوان اقتصاد از موضعگیریهای رهبری و رسانههای زیر مجموعه از جمله کیهان.
خاتمی در همان ماههای نخست ریاستجمهوری، لااقل دو بار، پیش هاشمی رفسنجانی از سختگیریهای آیتالله خامنهای شکایت کرده بود. در بسیاری از صفحات یادداشتهای سال 76 مرحوم رفسنجانی، شاهد گزارش نگرانی افراد مختلفایم (از ری شهری و ابراهیم رئیسی (رئیس وقت سازمان بازرسی) گرفته تا وزرا و اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام) از تبعات منفی و گسترده طرح مسئله "ثروتهای بادآورده" توسط رهبری علیه روند سرمایهگذاری و رونق اقتصادی؛ مبیّن تاثیرگیری فراوان اقتصاد از موضعگیریهای رهبری و رسانههای زیر مجموعه از جمله کیهان.
در
دوره حسن روحانی نیز، در دوره مذاکرات برجام، خود آیتالله خامنهای در سخنرانی عمومی
تصریح کرد که به جزئیات مسلط است (و دخالت میکند) و گفت: «وظیفهی
رهبری آنجایی است که احساس کند یک حرکتی دارد انجام میگیرد که این حرکت، مسیر
نظام را دارد منحرف میکند. اینجا وظیفهی رهبری است که بیاید در میدان و به هر
شکلی که ممکن است بِایستد و نگذارد؛ ولو مورد جزئی باشد. بنده در این جلسهی
کارگزاران در اوایل ماه، راجع به مسائل برجام مفصّل صحبت کردم و دو مورد مشخّص خاص
را انگشت گذاشتم؛ فرض کنید [دربارهی] این الیاف کربن که آمریکاییها اینجوری
میخواهند [عمل بشود]؛ همانجا مسئولین سازمان انرژی اتمی هم حضور داشتند؛ در
سخنرانی گفتم آقا، این را زیر بار نروید. این خب یک مورد جزئی بود امّا زیر
بار رفتن در این مورد جزئی در قضیّهی برجام، بهمعنای تحمّل تحمیل
آمریکاییها بود؛ این همان انحراف است. ولو مورد جزئی است امّا وارد
میشویم.»
همچنین
مرداد سال 96 (آغاز دولت دوم روحانی) دفتر رهبری رسماً اعلام کرد:
«رویه ثابت در همه دولتها، هماهنگی با رهبری در انتخاب وزیران دفاع، امور خارجه و
اطلاعات بوده ... در خصوص برخی وزارتخانهها مثل علوم، آموزشوپرورش و ارشاد
اسلامی، رهبر انقلاب اسلامی حساسیتهایی دارند، چراکه انحراف در آنها، موجب ایجاد
انحراف در حرکت کلان کشور بهسمت آرمانها میشود.»
نقل
مخالفت رهبری با اعطای جایزه ادبی به مرحوم احمد محمود در دوره خاتمی هم متواتر
است. ده سال قبل عطالله مهاجرانی با انتشار یادداشتی اعلام کرد
که با پیشنهاد خود آیتالله خامنهای به عنوان وزیر ارشاد انتخاب شده بود اما
اختلاف او با رهبر ایران از زمانی آغاز شد که آیتالله خامنهای از او خواست که
برخی روزنامهها، از جمله روزنامه سلام را تعطیل کند، درخواستی که با مقاومت وزیر
وقت ارشاد روبرو شد. به نوشته آقای مهاجرانی، مورد اختلاف دیگر او با آیتالله
خامنهای به ماجرای اهدای جوایز بیست سال ادبیات داستانی باز میگشت که رهبر ایران
به وجود نام برخی نویسندگان در فهرست برندگان این جوایز اعتراض کرده و نهایتا مانع
از آن شده بود که جایزه "رمان برگزیده بیست سال ادبیات داستانی" به کتاب
"مدار صفر درجه" نوشته احمد محمود اهدا شود.
دست
بسته دولت (قوه مجریه) در سیاست خارجی منتقد برجستهای چون خود هاشمی رفسنجانی
داشت؛ جعفر شیرعلینیا (پژوهشگر تاریخ) در کتاب "روایتی از زندگی و زمانهی
آیتالله هاشمی رفسنجانی" نوشته: «به هاشمی میگویم که اگر ادغام (ارتش و
سپاه) انجام میشد اکنون نیروی بانفوذی مانند سپاه قدس در منطقه نداشتیم اما او
نظر دیگری دارد و معتقد است اگر چنین نیرویی نداشتیم وزارت خارجه فعالتر و موثرتر
کار میکرد؛ «الان آن یک اشکال واقعی دارد و اشکالش این است که وزارت خارجه را از
اِعمال مسئولیت خودش در حساسترین نقاطی که به ما مربوط میشود محروم کرده است. در
عراق، سوریه، لبنان، افغانستان، یمن و هر جایی که اینگونه میشود، ما حقیقتاً
مشکل داریم. کسی نمیتواند در این کشورها سفیری را بدون موافقت سپاه قدس بگذارد.»
حکایت
دوره احمدینژاد البته "فرم" دیگری داشت آنگونه که احمدینژاد این
تعارض و دخالتها را به عرصه عمومی کشاند؛ جایی که با وجود حکم علنی رهبری، مشایی
را از معاون اولی خود کنار نگذاشت و این خود مشایی بود که استعفا کرد. بعد هم در
روالی خلاف قاعده، وزیر مستعفی اطلاعات (با وجود تایید استعفا از سوی رئیسجمهوری)
با دستور رهبری به پست خود بازگشت که منجر به قهر یازده روزه احمدینژاد شد.
مواجهه
رهبری با حسن روحانی تهاجمیتر و علنیتر بوده. از جمله رئیسجمهوری در پیام نوروزی (95) انتخابات
مجلس (یازدهم) را "برجام دو" خواند و گفت که این برجام قبل از اقتصاد از اخلاق
آغاز میشود. به نظر میرسید لفظ "برجام" به معنای تفاهم و مذاکره در
عین اختلافهای گسترده داخلی مد نظر روحانی بوده باشد اما تنها ساعاتی پس از
انتشار پیام نوروزی آقای روحانی، رهبری در سخنرانیاش در مشهد گفت که «طرف غربی،
حل شدن قضیه هستهای را کافی نمیداند و میخواهد القا کند که برجامهای دو و سه و
غیره باید بهوجود بیاید تا ما بتوانیم راحت زندگی کنیم.» یک هفته بعد هم امام
جمعه منصوب رهبری در تهران (احمد خاتمی) با انتقاد از طرح موضوع برجام دو و سه از سوی حسن
روحانی، گفت که برخی تمام امیدشان به غرب است و جوری وانمود میکنند که اگر برجام
حل شود، ایران گلستان میشود و فتحالفتوح میشود و حالا که ظاهراً این آبنبات
خیلی مزه کرده، از برجام دو و سه صحبت میکنند.
سال
بعد و در جریان مناظرههای انتخاباتی که به طور مستقیم پخش میشد، حسن روحانی در
اظهاراتی تکاندهنده گفت: «روی موشک شعار نوشتند و شهر زیرزمینی (موشکی) نشان دادند
که برجام را به هم بزنند»؛ این سخن، خشم بسیاری از مخالفان و "منتظران
شکست برجام" را برانگیخت [یادداشت "ماجرای برجام" را دوباره (اینجا)
بخوانید].
.
چهارم) خواندن یادداشتهای سال 76 رفسنجانی، کاری دشوار و به نوعی
مأیوسکننده است! خواندن از پشتپرده "نگران"ی بسیاری که یک غریبه (محمد
خاتمی) را بر صدر میدیدند و نمیتوانستند و نمیخواستند بیعمل بمانند؛ همانهایی که هر چه برای
تحدید و تهدید یک دولت لازم بود به طور "قانونی" و "شرعی" در اختیار
داشتند؛ دولتی که طبق نوشتههای رفسنجانی در کتاب مذکور؛ ائمه جمعه و سپاه و
صداوسیما نمیخواستند سر کار بیاید. قرار نبود "راس-راسکی" خاتمی رئیسجمهوری
بشود، فقط نمایش مردمسالاری دینی باید اجرا میشد. حالا معلوم میشود متعلَّق
امید خیلیها برای "اصلاح" چرا از همان ابتدا نادرست بود. وقتی میشود به
طور کاملاً قانونی "خواست اکثریت" را نادیده گرفت؛ یا به اسم
"آرمان" سر راه آن سنگ گذاشت و سد ساخت، یا حتی آن را طور دیگری تعبیر
کرد، معلوم است این تعارض در آینده هزینههای سنگینتری در پی خواهد داشت ... که
داشته و باز خواهد داشت.
ادعا و حرف
این نیست که "اکثریت" اشتباه نمیکند، گرفتاری و شکایت و ادعا و حرف این است که آنچه
جریان دارد، اسماش دیگر "مردمسالاری" نیست؛ اسم "واقعی" روی
این طفل چهل و چند ساله "نیست". قرار "فریب" باید تعلیق شود
تا حسابها برای معاصران روشن باشد، برای تاریخ که روشن خواهد بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر