.
"شَدّاد" را باید بشناسید؛ یکی از دو فرزند عاد بود که ادّعای خدایی داشت، و باغ و قصری - برای مقابله با بهشت مورد وعده دین خدا - بنا کرد. براساس آیات ۶ تا ۸ سوره فجر در قرآن، که صحبت از "ارم و عاد" شده معلوم میشود آن، شهری آباد و بینظیر و دارای قصرهای باشکوه و ستونهای برافراشته بودهاست. وقتی ساخت قصر تمام شد و شدّاد خواست پایتخت خود را به آنجا منتقل کند، خدا جاناش را گرفت و "بهشت" خود را ندیده، نابود شد.
انسان تدبیر میکند؛ اراده میکند که همه مهرهها را درست بچیند، همه مزاحمتها را براند؛ دستاش که برسد حتی به اجبار سرنیزه ...
فرعون شنیده بود که کودکی به دنیا خواهد آمد که بساط او را برخواهد چید، فرمان به کشتن کودکان داده بود و بیآنکه بداند، موسی (کودکی را که قرار بود بساط او را برچیند) خود در کاخ بزرگ کرده بود ... مرحوم صفایی حائری (در "تطهیر با جاری قرآن") نوشته: «این فرعون است که مالک دلاش نیست. فرزندها را کشته ولی موسی را خودش بزرگ میکند. راستی این طنز بزرگ تاریخ است و بزرگتر از این طنز، این که موسایی که با دست فرعون از آب گرفته میشود، هم او فرعون را در آب غرق میکند. زیباست این صحنه از زبونی و حقارت قدرتی که ادعای خدایی دارد ولی این گونه ناخداست.».
یکی که "خدا"ست، و "منزه" است، همه آنچه را که "تصمیم" شده، میشکند، گرههایی را که انسان بسته انگاشته، باز و "اراده"ها را آب میکند. علی(ع) گفته بود: «عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم و حل العقود و نقض الهمم / خداوند را به وسیله فسخ شدن تصمیمها و گشوده شدن گرهها و نقض ارادهها شناختم.»
حالا اگر شما تدبیر کردهاید که "خدایی" بکنید، شاید باید "خدا"ی شدّاد و فرعون را مرور کنید؛ همانی که علی گفت فسخ و باز و نقض میکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر