۱۴۰۰ فروردین ۱۰, سه‌شنبه

"صاحب شناسنامه 678"

 

.


باید همان صفحه دوم فصل اولش که پای "حمید اشرف" را (چریک ضدسلطنت قبل از انقلاب را که بچه هم می‌کشت) وسط کشید تا به این سوال جواب دهد که «اگر فروغ زنده مانده بود، چه شعرها که نمی‌گفت؟»، کتاب را کنار می‌گذاشتم. محمد قراگوزلو خیلی می‌داند و می‌خواند ولی یک "چپ" رقت‌انگیز است که شهوات سیاسی‌اش را الک کرده روی چیزی که اسمش را گذاشته "تاملی در شعر و اندیشه‌ی فروغ فرخزاد". خیلی راحت تحقیر و توهین می‌کند؛ به اسم نقد و "تاویل"، و فرقی نمی‌کند "هدف" شفیعی کدکنی باشد یا ابراهیم گلستان. به اسم راززدایی از شعر فروغ، حتی جمال‌عبدالناصر را واکس زده و پیشه‌وری را گردگیری کرده! حالا حتی به برش‌هایی که از نظرات دیگران درباره زندگی و هنر فروغ گفته اطمینان ندارم. گفته بودم کتاب را جلو بروم، با همه مصائب‌اش، خواندنی و یادگرفتنی کم ندارد ولی حالا اصالت اصل کار زیر سوال رفته برایم و خوبی‌های‌اش زود در خاطرم رنگ می‌بازد در برابر وسعت "فرصت‌طلبی" نویسنده! با این همه کتاب "صاحب شناسنامه 678" آن قدر "آشغال" نیست که عین کتاب دو جلدی "مثل ثریا گریه خواهم کرد" نوشته‌ی خسرو معتضد، مستقیم بگذارم‌اش توی سطل زباله!

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر