آیتالله خامنهای اخیراً گفتند: «پذیرش قطعنامه (598) مبتنی بر عقلانیت و تدبیر بود.»
برای همه کسانی که شرایط سمت ایرانی جنگ را در ماههای منتهی به پذیرش قطعنامه میدانند، هیچ تردیدی وجود نداشته که آن اقدام مرحوم امام خمینی، کاری "کاملاً" درست و به جا بوده است.
اوضاع اقتصادی کشور از سال 65 به بعد، به معنای واقعی کلمه به هم ریخته بود؛ نفتی که پیشبینی میشد 20دلار فروخته شود به هر بشکه 8دلار رسید تا جایی که کسری بودجه دولت در سال 67، 53 درصد شد و سهم بودجه نظامی و هزینه نهادهای نظامی و مهاجرین جنگ، به نیمی از کل بودجه در سال 66 رسید. وزیر بهداشت وقت (مرندی) در یکی از جلسات هیئت دولت گفته بود که به دلیل کمبود موادشوینده، بیماریهایی که دردوره شاه ریشهکن شده بود (مثل کچلی)، دوباره شیوع پیدا کرده. دولت برنامه داشت ماکارونی و بیسکویتهای سوخاری کمشکر و کمروغن با امکان ذخیرهسازی بالا تولید کند تا به مدت دو سال بتوانند از ماکارونی و بیسکویت به عنوان جیرهغذایی در روزهای بحران استفاده کنند. اوایل سال 67 عراق به فاو حمله کرد و کمتر از دو روز بعد آن را پس گرفت. فردای آن روز، آمریکا دو سکوی نفتی ایران را منهدم کرد. کار به جایی رسید که عراق قبل از عملیات، اعلام کرد که چهارم خرداد به شلمچه حمله خواهد کرد؛ حمله کرد و 8 ساعته شلمچه را هم پس گرفت! 29 خرداد مهران سقوط کرد. عشایر و نیروهای بسیج البته مهران را پس گرفتند. چهارم تیرماه عراق به جزایر مجنون حمله کرد و ایران عقب نشست. 21 تیرماه، دهلران پنج ساعته سقوط کرد و این در حالی بود که عراق خبر داده بود میخواهد حمله کند! فرار نیروهای نظامی از جنگ چنان بوده که عشایر در جادهها جلوی آنها را میگرفتند و متعرض آنها میشدند! عراق طی 3 ماه، همه مناطق جنوبی را پس گرفت و خرمشهر دوباره در معرض اشغال بود. مدیرکل وقت دفتر امور عمومی و دفاعی وزارت برنامه و بودجه (محمود علیزاده طباطبایی) میگوید وقتی سپاه خواستار بودجه برای تجهیز پانصد گردان هزار نفره بوده، او اعلام میکند که این طرح کلی است؛ مثلا «آیا برای قضای حاجت این حجم عظیم از پرسنل تدارکات لازم جهت احداث توالت صحرایی در نظر گرفته شده؟» این سوال خشم محسن رضایی را بر میانگیزد!
شاید مخاطب سخن اخیر رهبری کسانی باشند که در همه این سالها مرحوم رفسنجانی را آماج تیر تحقیر و توهین قرار دادند که «تو جام زهر نوشاندی» و مدام بر این توهم بودهاند که نباید قطعنامه پذیرفته میشد. واقعیت اما چیز دیگری بود؛ ایران توان مقابله را از کف داده بود.
ما درباره جنگ سوال داریم ولی نه از این جنس که «آیا پذیرش قطعنامه مبتنی بر عقلانیت و تدبیر بود؟»؛ پاسخ این سوال روشن است.
ما میپرسیم: اصلا ممکن نبود جنگ شروع نشود؟ / ممکن نبود کوتاهتر بشود؟ / اشغال سفارت آمریکا چقدر سرمایه اجتماعی بینالمللی ایران را به نفع صدام به فنا داد؟ / سرمایه انسانی از بین رفته در جنگ جبران شد؟ / سهمیه دانشگاه و استخدام برای آسیبدیدگان از جنگ، بر سر اعتبار نهاد علم و دانشگاه و نظام بروکراسی کشور چه آورده؟ / دادن امتیازهای گسترده اقتصادی به نظامیان سرخورده از پیروز نشدن بر صدام (برای آرام و مشغول کردنشان) راه به کجا برده؟ / سرخوردگی از نتیجه جنگ، چه تاثیری در سیاستهای کلی نظام در سه دهه اخیر داشت؟
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر