۱۳۹۹ خرداد ۱۹, دوشنبه

دچار "خود فریبی"

«اگزیستانسیالیست‌ها معتقدند در زندگی ما هیچ امر استثنای‌ای رخ نمی‌دهد. ما می‌خوریم، می‌خوابیم و ... و هیچ حادثه‌ی استثنایی در زندگی‌مان رخ  نمی‌دهد . این رخ ندادن حادثه استثنایی باعث می‌شود خود را نشناسیم. برای این که خود را بشناسیم باید در زندگی‌مان حادثه‌ای استثنایی رخ دهد ... در زندگی روزمره دستخوش حالت "همرنگی با جماعت" هستیم ... از همرنگی با جماعت احساس خشنودی هم می‌کنیم ... چون همه ما در زندگی روزمره مثل هم هستیم، هیچ‌گاه خود را نمی‌شناسیم و دچار "خود فریبی" می‌شویم ... اگر بخواهیم خود را بشناسیم باید حادثه استثنایی‌ای در زندگی ما رخ دهد ... از نظر (سورن) کرکگور مهم‌ترین وضعیت استثنایی احساس غمی است که علتش دانسته نیست. هر غمی در زندگی خود داریم، معمولا علت آن را در می‌یابیم. گاه در زندگی حالتی عارض می‌شود و غمی پیش می‌آید که هر چنه کندوکاو می‌کنیم، نمی‌فهمیم چرا غصه‌مندیم. کرکگور این غم و یا به تعبیر اگزیستانسیالیستی، دلهره را "گناه نخستین" ما می‌دانست ]گناه نخستین بنا به آموزه‌های ادیان ابراهیمی، اقدامی بود که انجام آن باعث شد آدم و حوا از بهشت رانده شوند و به زمین هبوط کنند[ ... به مجموعه اوضاع و احوالی که خود را در آنها می‌یابیم مجموعه اوضاع و احوال استثنایی یا حدی می‌گویند. فقط یاسپرس تعبیر خاصی غیر از سایر اگزیستانسیالیست‌ها داشت. می‌گفت موقعیت‌های مرزی انسان را به خود می‌شناساند. به عقیده او چهار موقعیت مرزی داریم: احساس نزدیکی به مرگ، احساس گناه، نومیدی و اضطراب ... بعضی از اگزیستانسیالیست‌ها از موقعیت‌های مرزی دیگری هم نام برده‌اند و مثلا بعضی عشق را یکی از موقعیت‌های مرزی دانسته‌اند. وقتی انسان عاشق می‌شود، خدا را بیشتر می‌شناسد تا وقتی فارغ‌دل است. بعضی بیشتر تاکید بر یأس می‌کنند.»
.
مصطفی ملکیان | در رهگذار باد و نگهبان لاله، جلد دوم | صفحات 32 تا 35

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر