گاهی فکر میکنم حجت خدا خواهم بود در روز میزان علیه کسانی که در مواجهه با سوال «چرا فیلم خوب ندیدید؟»، بخواهند دست به توجیه و بهانهتراشی بزنند! ... یعنی در شرایطی فیلم میبینم، و گاهی فیلم خوب، که کمتر کسی راضی میشود در چنین شرایطی حتی "آگهی تبلیغاتی" ببیند. واقعاً چند نفر راضی میشوند با ولووم "صفر" فیلم ببینند فقط به مدد زیرنویس؟! چند نفر حاضر میشوند یک فیلم 2 ساعته را در چهار قسمت ببینند و گاهی زیر ضرب تشر و نقد خانواده؟! ... نمیدانم گفتن دارد یا ندارد؛ من حتی دوستداشتنی کارم، وبلاگ و یادداشت نویسی را تحت محاصره انجام میدهم؛ هیچ خلوتی نیست، هیچ "یک ضرب تا آخر نوشتن" نیست. همین هم میشود که گاهی چقدر بعد از نوشتن و انتشار متوجه خلاءهای استدلالی یا نگارشی یادداشتهایم میشوم.
*
دیروز فیلمسینمایی سوئدی "مردی به نام اوه" (A Man Called Ove | En man som heter Ove) را پاره-پاره دیدم. تا بعد از فیلم یادم رفته بود ستایش رمانی به همین اسم را چند ماه قبل شنیده بودم. بعد از تماشای فیلم پروندهاش را خواندم؛ نماینده سوئد بوده در اسکار؛ همان سالی که "فروشنده" اصغر فرهادی اسکار بود و اسکار "برد" و حالا فکر میکنم شاید من اگر داور اسکار بودم، به فیلم سوئدی رأی میدادم. من هیچگاه سوئد نرفتهام و هیچ وقت دوست ندارم سوئد بروم؛ میدانم و نمیدانم دلیلاش را. یک دلتنگی غریبی توی یاد سوئد سرد و شیک و سرسبز هست به همین دلیل تا فیلم شروع شد رفته بودم توی همان حسی که همیشه با من است و حالا داشت مثل لوبیای سحرآمیز قد میکشید و بزرگ و بزرگتر میشد. حضور بازیگر ایرانی (بهار پارس) در این فیلم باعث شد فیلم را بیشتر دوست داشته باشم. وقتی قطار ناغافل خورد به پدر "اُوه"، بیهوا با صدای بلند گفتم "وااای"؛ انگاری همانجا بودم، بغل دست اُوهی جوان و انگار پدر اُوه، آشنای دیرین من بود که انتظار داشتم به این زودیها ترکمان نکند. نور توی خانه "اُوه" نور خلوت بود؛ مثل خیلی از خانههای ساده و خوشنقشه اروپایی ... فیلم زیباییهای روابط انسانی را نشان داد و سرشکی بر چشمانم نشاند. یاد این جمله خودم در یک جلسه تدریس خبرنویسی افتادم؛ وقتی بحثها خیلی به حاشیه رفت و من گفتم: «اگر قرار باشد چیزی این جهان را نجات دهد، آن "هنر" است» ... نمیدانم از کجا این جمله به زبانم رسیده بود، ولی رسیده بود و من شلیک کرده بودم ... جایی نوشته بودم: "خوبیهای جنگ"، کسی با نفی و تردید پرسیده بود: «جنگ چه خوبی دارد؟!» و گفته بودم: «فیلم The Flower of War رو دیدی؟ ...» و چطور انسانها در اوج سختی و درشتی میتوانند "مهربان" باشند و ساخته شوند؛ انسان "بشوند"؟
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر