گفته بودم اگر جایی بودم که الکل آزاد بود، احتمالا یک الکی خوبی میشدم؛ از بس که بسیار فرار میکنم از حال خودم و از خودم و از آنچه محیط است بر جان و خیالم! گاهی حتی این فاشگوییهایی سیاسی را میگذارم به حساب همان خاصیتی که در "الکل" هست با این باور که حالا میدانم مادر این بلاهایی که مدام روی سر این مملکت پرواز میکنند و ما زیر سایهشان خواسته و ناخواسته از "امید" تهی میشویم، کیست و کجاست، و سکوت، حکم خیانت دارد به "حقجویی" و "حقخواهی". مغرور بودهایم؛ خیلی وقتها: بلاوجه، و بعد باور کردهایم هر که از راه رسیده به ایرانی و به شیعه ستم کرده و ما باید انتقام همه را بگیریم و برایش پول خرج کنیم و جان بدهیم. خیلی وقتها پیش خودم فکر میکنم به دو قبیله دینی و مذهبی (یهود و شیعه) واقعا در طول اعصار ستمهای بسیاری شده البته اگر از سهم یهود علیه حضرت مسیح و مسیحت در صدر مسیحیت عدول کنیم. اما به اسم یهودیت (در اراضی اشغالی/اسرائیل) و تشیع (در ایران) که حکومت تشکیل شد؛ شد آن چه که شده است! از قضا این دو به شدت علیه هماند اما در یک چیز مشترکاند؛ متصلاند به آسمان (به باور و رفتارشان) و به اعتبار این اتصال، فعال مایشاء برای احقاق حق تاریخی به یغمارفتهشان. اگر کاری برای احقاق این حق نکردهاند، "نتوانستهاند" نه که "نخواستهاند". آن غرور در کنار باور به یغمای تاریخی حقات از قدرت، خیلی اثرهای دیگر دارد وقتی "قدرت"ی یافتهای ... خیلی وقتها قاعدهام برای تحلیل اوضاع و اخلاق در کنش سیاسی، از کنار هم قرار دادن «إن أفضل الجهاد كلمة حق عند سلطان (امام) جائر» (از پیامبر عزیز) و این نقل از امام نخستین که «من از رسولالله بارها شنیدم که میگفت: پاک و آراسته نیست امتی که در آن امت، زیردست نتواند بدون لکنت زبان حق خود را از قوی دست بستاند» و «بترس از ظلم به کسی که یاوری جز خداوند ندارد» (از امام حسین) حاصل آمده. کار خطیری است اما طعم جاودانگی دارد؛ شاید بهانهی سربالا در جایی که حقخواهی را به "میزان" گذاشتهاند ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر