▪️
اول) اگر عصبها «درد» را گزارش نمیکردند، خیلیهایمان، اصلاً همهمان، خیلی
زودتر مُرده بودیم. عصبها گزارش میکنند که پوستات دارد میسوزد، و تو قبل از اینکه
تمام تن و بدنات شعلهور شوند، از آتش دور میشوی. عصبها گزارش میکنند که شیشهای
یا چاقویی، دارد پوستات را پاره میکند و تو قبل از اینکه خیلی دیر شود، پوستات
و خودت را دور میکنی از تیزی. حتی جایی که گاز طبیعی هیچ بویی ندارد، مادهای
بدبو به آن تزریق میکنند تا نشتاش بیخبر نیاید و جان نبرد؛ برای اینکه عصبها
به موقع خبر پخش بوی مرگ را به مغز برسانند تا دستور به دست و پا و چشم بدهد که از مرگ
دورت کنند؛ که تدبیر کنی برای «نجات».
▪️
دوم) حالا یک هفتهای میشود که روزنامه «شرق» خبر آزار سمیرا و سمانه را توسط
«پدرشان» گزارش کرده. اصلاً خبر را شنیدید یا خواندید؟! ... انگار نه انگار که پدری،
دختر 22 سالهاش را از هشت سالگی آزار داده. گویی کابوسی بود که آمده بود تا به راحتی برود بدون آنکه ما را بیدار کند و هشیار؛ «هشت سالم بود و نمیفهمیدم داستان از
چه قرار است. هی نگاهم میکرد و نام مادرم را میبرد. دیگر یک بار گفت: تو شبیه
زنم هستی و من کمبودم را با تو جبران میکنم. میگفت: اگر به کسی بگوییم، ما را میکشد.
هر چند وقت یک بار سراغم میآمد. بهجز مادرم، سه بار دیگر ازدواج کرد و هر سه
مرتبه زنها آنقدر کتک خوردند و شکنجه شدند که فرار کردند.»
ماجرا
وقتی لو رفته که رئیس کارخانهای که سمیرا و سمانه و پدرشان در آن کار میکردهاند،
متوجه سوختگی صورت خواهر کوچکتر میشود؛ «میپرسم صورتت چه شده؟ میگوید: بابا با
قاشق سوزانده! میگویم چرا و دختر آرام میگوید: چون در کارخانه با دخترها خندیده
بودم، گفت: چرا میخندی و بعد صورتم را با قاشق داغ سوزاند.»
ماجرا
به غایت تلخ است.
رئیس
کارخانه به خبرنگار گفته: «ما با اورژانس اجتماعی تماس گرفتیم و ماجرا را شرح دادیم،
اما خبری نشد. بعد از پیگیریها، یکبار سر زدند و گفتند باید دستور قضائی داشته
باشیم. رفتند دستور قضائی بیاورند و خبری نشد. دیگر کاسه صبرمان لبریز شده بود.
خودم شخصا به دیدار نماینده دادستان در پاکدشت رفتم و ماجرا را شرح دادم. دادستان
اقدام فوری کرد و مرد را دستگیر کردند، اما شنیدهام که با قرار کفالت بازداشت شده
و بهزودی بیرون میآید.
▪️
سوم) حدود 11 سال قبل، اردیبهشت 87، وقتی يوزف فريتزل 73 ساله در اتریش اعتراف کرد
که دخترش را به مدت 24 سال در سردابی زندانی کرده و آزار رسانده، جهان در شوک
فرو رفت. جنایتی هولناک که بیعرضگی پلیس اتریش را ثابت میکرد. روانشناسان وارد
عمل شدند هر چند معتقد بودند بازگشت قربانیان (دختر یوزف فریتزل و فرزنداناش) به
شرایط عادی به 5 تا 8 سال وقت نیاز دارد. بعدتر رئیس سازمان خدمات اجتماعی شهر
آمشتتن (محل وقوع جنایت) اعلام کرده که نامها و هویت جدیدی را قرار است به قربانیان
این ماجرا بدهند. آنها را رها نکردند.
▪️
چهارم) سمیرا و سمانه در میهن اسلامی عزیزمان به دنیا آمدهاند. سمیرا که مورد
آزار پدر بوده، گفته: «من دوست داشتم ازدواج کنم، لباس عروسی بپوشم و خوشبخت باشم،
اما بابایم همه آرزوهایم را گرفته و حالا اگر آزاد شود بدون تردید خودم را آتش میزنم.»
آنها نگران بیپناهیشان هستند.
آنها نگران بیپناهیشان هستند.
▪️
پنجم) خیلیهایمان خبر را اصلا نخوانده و نشنیده بودیم. خیلیهایمان نگران غصهخوردن و غمگینشدنمان
بودیم و تا تیتر گزارش را دیدیم، شاید از خواندن ادامهاش منصرف شدیم. ما از جزئیات تیراندازی
در نیوزیلند بیشتر خبر خواندیم تا در این باره. سلبریتیهای شبکههای مجازی ساکت
ماندند. واقعیت این است «عصب»های ما از کار افتادهاند. دیری نخواهد پایید که
نابهنگام متوجه میشویم سوختهایم، خفهشدهایم، مردهایم؛
عصبهایمان «درد» را گزارش نمیکردند، خودمان اینطوری بارشان آوردیم و کسانی
بودند که ما را به این «بیدردی» هل دادند و ما (شاید بدون آنکه حواسمان باشد)
دستشان را بوسیدیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر