رئیسجمهوری
در عراق است.
در
روزگاری که نه مقام عالیرتبهی کشوری عازم تهران میشود و نه مقام عالیرتبهای
از ایران، مقاصد متنوعی بین پایتختهای جهان دارد، سفر رئیسجمهوری اسلامی ایران
به پایتخت کشور مهمی چون عراق که از نیم قرن پیش، مرکز توجه و زورآزمایی قدرتهای
ریز و درشت منطقهای و فرامنطقهای است، بسیار با ارزش است.
هنوز
بسیاری از خیابانها و کوچههای ایران به نام کسانی است که توسط «عراقی»ها کشته
شدند، هنوز تن ِ بسیاری از خانوادهها زخمی از «عراقی» بر تن دارد، خاطرات اسرا
زنده است، آسایشگاههای جانبازان هنوز برو و بیا دارد، در وقت مقتضی هنوز شهرها
شاهد تشییعِ جنازههایِ به جا مانده از جنگی مهیباند.
حسن
روحانی ِ امروز، معاون فرماندهی جنگ با عراق بود؛ عضو شورای عالی دفاع و فرمانده
پدافند هوایی کل کشور. او بعد از پایان جنگ، نشان درجه دو فتح و در مراسم دیگری در
سالروز آزادسازی خرمشهر، نشان درجه یک نصر را از آیتالله خامنهای فرمانده کل
قوا، دریافت کرده است.
مشاور
حسن روحانی (حسامالدین آشنا) فیلم نواختن سرود ملی جمهوری اسلامی ایران را در کاخ
ریاست جمهوری عراق توییت کرده و نوشته: «این سرود ملی جمهوری اسلامی ایران است که در کاخ ریاست جمهوری
عراق نواخته میشود. این یعنی ما نه فقط در جنگ که بر جنگ هم پیروز شدیم. یاد شهدایمان
گرامی باد.»
درست میگوید؛
حالا صدام زیر خاک است، با تحقیری ناشی از قدرت برتر نظامی آمریکا ساقط و با حقارت
بر دار شد. او که فرمان کشتار ایرانیان و ویرانی شهرها و روستاهایشان را داده
بود، طعم تلخ نابودی خود و توهماتاش را چشید. «جمهوری اسلامی» سرپاست و این اوست
که در «عراق» میتواند به راحتی نفوذ کرده و نقشه اجرا کند. روزنامههای تهران
همانطور شادانه تیتر میزنند «فلوجه آزاد شد» [از دست داعش] که تیتر زده بودند:
«خرمشهر آزاد شد».
اما
مشاور روحانی، و هیچ کس دیگری، حق ندارد خودش و خودشان را مبدأ تاریخ بداند. حق
ندارد به مردم از «ماجرا»ی احیای حق تاریخی ایران بر اروندرود – که مالکیت بر آن،
مایه دشمنی طولانیمدت ایران و عراق بود – سخن نگوید.
باید
به مردم از دلیل این دشمنی خانمانسوز بگویند؛ بگویند که کل اروندرود (غیر از بخش
بسیار کوچکی حوالی آبادان) بر اساس عهدنامه مرزی 1316 [که ظالمانه و تحت فشار انگلیس،
بعد از فروپاشی عثمانی بر ایران تحمیل شد]، متعلق به عراق شده بود. شاه اما از
موضع قدرت، با الغای یکطرفه این قرار (در فروردین 1348) و فشار فزاینده به حزب
حاکم بعث (از جمله با کمک به کردهای معارض)، بدون مواجهه مستقیم با ارتش تحت حمایت
شوروی ِ عراق، دولت وقت عراق را ناچار به تسلیم کرد و حق ایران بر اروندرود احیا
شد. امیرعباس هویدا (یک بار به طنز) گفته بود: «اگر یک ایرانی در تابستان گرم
خوزستان میخواست پاهایش را در آبهای شط خنک کند، نیازمند گذرنامه و ویزای عراق
بود.» صدام بعد از انقلاب، وقتی افکار عمومی جهانی به خاطر گروگانگیری در سفارت
آمریکا به شدت علیه جمهوری اسلامی تحریک و متحد شده بود و ارتش بعد از کشف کودتای
نوژه به شدت تصفیه، و مورد سوءظن مقامات انقلابی قرار داشت، با پاره کردن همین توافق
(موسوم به توافق 1975 الجزیره) بود که جنگی چنان بیسابقه و ویرانگر را شروع کرد
ولی وقتی پیروز نشد (همچنان که جمهوری اسلامی نتوانست ساقطش کند)، نهایتاً دوباره
به توافق با ایران (بر مبنای توافقی که با شاه کرده بود) بازگشت.
نادیدهگرفتن
سیاستخارجی و تدابیر موفق شاه در مقابله با عراق و احیای حقوق تاریخی ایران،
ناسپاسی است، خود را مبدأ تاریخ قرار دادن است.
مبنای
صلح امروز ایران و عراق (بر سر اروندرود ما و شطالعرب آنان) همان توافق 1975 الجزیره
است؛ توافقی که تدارک و امضای آن، یکی از
اتهامات عباسعلی خلعتبری (وزیر خارجه شاه) بود؛ همان خلعتبری که خلخالی حکم مرگاش را داد
و 22 فروردین 58 به جوخه اعدام سپردش!
حسن ِ روحانی ِ امروز در بغداد، حسن ِ روحانیِ ایران است نه فقط «جمهوری اسلامی»؛ همان ایرانی که اروندرود را برگرداند، همانی که خرمشهر را پس گرفت و در آزادی فلوجه خوشحال شد و همانی که نتوانست از «عراق» غرامت بگیرد.
تاریخ از جنس «همه» است..
تاریخ از جنس «همه» است..
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر