در
دوره تلاطم اقتصادی، عین روزهایی که اینک سپری میکنیم، عامه مردم به دو گروه اصلی
تقسیم میشوند؛ آنهایی که مدام ارزش داراییهایشان فرو میریزد و آنهایی که بر
ارزش داراییهایشان مدام افزوده میشود. گروه اول یا حواسشان به سیر روند تحولات
نبوده و قدرت و فرصت پیشبینی نداشتهاند که مال خود را تبدیل به ارز و طلا و ملک کنند یا اینکه با
وجود پیشبینی اوضاع، آنچنان گرفتار معیشت روزانه بودهاند که مجال و زور پسانداز
و تبدیل دارایی نداشتهاند. گروه دوم بر خلاف گروه نخست، چنین روزهایی را با لبخند
شروع میکنند و با خوشی به پایان میرسانند! در سادهترین حالت، خوششانس بودهاند (آنهایی که پیشبینی درستی از اوضاع کرده بودند ولی به هر دلیلی، از جمله به دلیل رعایت خیر عام به سهم خود، «نخواستند» غرق جریانی شوند که از این تلاطم کیسه میدوختند، البته حساب دیگری دارند هر چند کمشمار بودند و هستند).
و اینها،
همه، روی ساده سکه است.
روی
خسارتبارتر سکهی روزگار تلاطم اقتصادی، غربت روزافزون «معنویت» است وقتی همه در
حال چرتکهانداختنایم.
معنویت
البته نه به معنی ذکر گفتن و اوراد خواندن و نه به معنی به جای آوردن فیزیکی
«مناسک».
این
غربت معنویت، چون موریانه به جان مناسبات اجتماعی «انسان» میافتد و «عدالت»،
«احسان» و «محبت» را به عنوان اصول این مناسبات، دچار خلل و آسیبی جدی میسازد که
بازسازی آن، حتی بعد از آرام و بهتر شدن حال اقتصاد نیز، در خوشبینانهترین حالت،
سالها طول خواهد کشید. جلوههای این آسیب را در مالاندوزی (یا جلوگیری از فروریختن
ارزش داراییها) از فرط نگرانی از آینده یا حرص و ولع، به قیمت «ضایع کردن حقالناس»،
به راحتی میتوان در «ایران اسلامی» امروز رصد کرد.
واقعیت
تلخ این است؛ ما بد به «اقتصاد» باختهایم و کبکهای سوپرانقلابی و برانداز، شدهاند
دو لبه یک قیچی.
* این یادداشت رو چند روز بعدتر با اصلاح و تکمیل، برای روزنامه قانون فرستادم که در شماره 23 مرداد چاپ شد:
در
دوره تلاطم اقتصادی، عین روزهایی که اینک ما سپری میکنیم، جمع بزرگی از مردمان
کشور به دو گروه تقسیم میشوند؛ آنهایی که ارزش داراییهایشان پیدرپی فرو میریزد
و آنهایی که بر ارزش داراییهایشان، مدام افزوده میشود. نرخ بازدهی بازار طلا و
ارز، 6 تا 7 برابر بازدهی بورس بوده و این، غیر از آن بازدهی است که سراغ از توده
مردم ِ بدون پسانداز و سرمایه نمیگیرد! گروه اول یا حواسشان به سیر روند تحولات
نبوده یا قدرت و فرصت پیشبینی نداشتهاند که مال خود را تبدیل به طلا و ارز و ملک کنند یا اینکه با
وجود پیشبینی اوضاع، آنچنان گرفتار معیشت روزانه بودهاند که مجال تبدیل دارایی
نداشتهاند. گروه دوم بر خلاف گروه نخست، به هر دلیلی، از جمله مطالعه و پیشبینی
بازار یا حتی شانس، بر موج و تلاطم اقتصادی سوار شدند و نفع «مادی» بردند و میبرند.
کنار این دو گروه، جمع کوچکی هم هستند که پیشبینی درستی از اوضاع کرده بودند ولی
به هر دلیلی، از جمله بهدلیل رعایت «خیر عام» به سهم خود، «نخواستند» غرق جریانی
شوند که از این تلاطم کیسه میدوختند و البته حساب جدایی دارند.
به طور
طبیعی در این کوران و تلاطم، کسانی هم پیدا میشوند که مدعی داشتن آدرسهای نجاتبخشِ
یهویی شوند؛ قالب کردن شیوههای «کهنه» و البته کم یا حتی بیاثر مبارزه با فساد،
دمیدن بر خاکستر اختلافهای دیرین و تقدیم راهحلهایی که «انهدام» را توصیه میکند!
و اینها،
همه، روی ساده سکه است.
روی
خسارتبارتر سکهی روزگار تلاطم اقتصادی، غربت روزافزون «معنویت» است وقتی
آزمندانه یا لبریز از دلشوره و نگرانی و خالی از امید به روشنایی اصیل، در حال
چرتکهانداختنیم. اینجا منظور از «معنویت»، غیر از خواندن مکرر و نظاممند اوراد
و متون مقدس و بهجای آوردن «مناسک» است.
این
غربت معنویت، چون موریانه به جان مناسبات اجتماعی «انسان» میافتد و «عدالت»،
«احسان» و «محبت» را به عنوان اصول این مناسبات، دچار خلل و آسیبی جدی میسازد که
بازسازی آن، حتی بعد از آرام و بهتر شدن حال اقتصاد نیز، در خوشبینانهترین حالت،
سالها طول خواهد کشید. جلوههای این آسیب را در مالاندوزی (یا جلوگیری از فروریختن
ارزش داراییها) از فرط نگرانی از آینده یا حرص و ولع، به قیمت «ضایع کردن حقالناس»،
به راحتی میتوان رصد کرد و کیست که نداند در سرزمینی که «حق» زیر ضرب باشد،
«باطل» فربه میشود و راه دوزخ هموار؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر