۱۳۹۷ فروردین ۱۹, یکشنبه

در شدت خفقان






سید مجتبی میرلوحی معروف به نواب صفوی، طلبه، بنیان‌گذار و رهبر تشکیلات فدائیان اسلام بود که از جمله در ترور هژیر (نخست‌وزیر)، رزم‌آرا (نخست‌وزیر)، حسین علاء (ترور این نخست‌وزیر ناموفق بود) و احمد کسروی و منشی وی نقش داشت. او در سن 31 سالگی، حدود 62 سال قبل محاکمه و اعدام شد.

نواب‌صفوی و فداییان اسلام طی چهاردهه گذشته، مدام تکریم شده‌اند و احتمالا هیچ شهری وجود ندارد که خیابانی به اسم نواب صفوی و فداییان اسلام نداشته باشد. روزنامه همشهری در تداوم این خط تکریم، روز گذشته متن مصاحبه‌ای را با همسر نواب‌صفوی، نیره‌سادات صفوی، منتشر کرده است.

او گفته که «شما زمان پهلوی را درک نکردید تا بدانید چه خفقان و چه فساد سیاسی، اخلاقی، فرهنگی و اقتصادی گسترده‌ای بود»، اما روایتی از برخورد نظام شاهنشاهی با پدر خود (پدر همسر نواب صفوی) نقل کرده که شدت آن خفقان پیش‌گفته را مورد تردید قرار می‌دهد؛ «پدر من در سال1314 قیام علیه رضاخان را در خراسان رقم زد. ایشان رئیس بیمارستان امام‌رضا(ع) و دارای وجاهت زیادی در منطقه خراسان بودند ... سال1314 زمزمه اینکه رضاخان می‌خواهد کلاه پهلوی را بیاورد و فرهنگ غربی را در کشور مسلط کند در میان مردم پیچیده بود. پدر من در مسجد گوهرشاد سخنرانی مهمی می‌کنند و می‌گویند: «امروز کلاه پهلوی را بر سر شما می‌گذارند و فردا چادر را از سر فرزندان شما می‌کشند». در آن روز کلاه‌های پهلوی پاره می‌شود و پدرم به مردم می‌گویند «رضاسیاه را که نوکر انگلیس است از تخت بکشید پایین.» این سخنرانی در شهر سروصدا می‌کند و همان زمان مسجد را از 4طرف محاصره می‌کنند. مردم را آن روز به رگبار می‌بندند و هزاران نفر به شهادت می‌رسند ... 28نفر از علما را به تهران می‌فرستند و به انفرادی می‌برند ... طی 4جلسه (محاکمه) ایشان به اعدام محکوم می‌شوند. بعد از آن یکی از قضات دیگر، خودش به‌ خاطر احترامی که برای خانواده ایشان قائل بوده است به زندان می‌رود و تمام پرونده ایشان را محو و ایشان را به 4سال زندان محکوم می‌کند اما وقتی پرونده به دست خود رضاخان می‌رسد او می‌گوید این فرد باید اعدام شود ... ایشان را به زندان قصر می‌برند. پدر، زندان را هم تبدیل به دانشگاه می‌کنند ... بعد از تهران به ساوه تبعید می‌شوند. بعد از ساوه هم به تهران می‌آیند و مصاحبه‌شان در روزنامه‌های کیهان و اطلاعات به چاپ می‌رسد.»

در جای دیگری از همین مصاحبه می‌خوانیم: «رئیس آموزش‌وپرورش مشهد فردی بود به نام آقای عابدینی. من خودم شخصا رفتم با او صحبت کردم و صراحتا به او گفتم من با حکومت مخالفم اما نمی‌خواهم فرزندانم بی‌سواد یا سربار اجتماع باشند. به او گفتم که بچه‌ها در تهران در مدرسه اسلامی درس خوانده‌اند و در مشهد هم مایل نیستم بی‌‌حجاب باشند. به او گفتم آنها فرزندان نواب هستند. جالب این است که او آن‌زمان موافقت کرده بود که آنها سرکلاس باحجاب باشند.»


🔹 پی‌نوشت در مورد ادعای «مردم را آن روز به رگبار می‌بندند و هزاران نفر به شهادت می‌رسند»: در ارتباط با آمار کشته‌شدگان قیام مسجد گوهرشاد، اعداد و ارقام متفاوتی نوشته شده است. در کتاب واقعه گوهرشاد به روایت دیگر که آن هم ارجاع داده است به کتاب حدیقه الرضویه چنین نقلی آمده است: «آنچه مسافرین ما دیده و از مقابل اتاقشان که مشرف به خیابان تهران بوده، برده‌اند یک کامیون مقتول، یک کامیون مجروح و چهار کامیون اسرا بودند. اما افواه تا هزار نفر مقتول و مجروح می گفتند و شماره هزار نفر متواتر بود ولی آنچه نگارنده بعدها از منبع موثقی شنیدم، تحقیقاً عده مقتولین و مجروحین بالغ بر 85 تن بوده است.» (منبع +)  






هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر