📝 محسن حسام
مظاهری نوشته:
1)
تجربهی (فیلم سینمایی) «به وقت شام» (به کارگردانی ابراهیم حاتمیکیا) یکبار دیگر
نشان داد ظاهرا هرچه تبرج و گشادهدستی از بیتالمال در حمایت مالی از هنرمندان و
آثارشان بیشتر میشود، کیفیت آثارشان تنزل مییابد. گویی نسبت معکوسی هست میان خرج
و برج یک اثر و غنای درونمایهاش. میشود همان «آفتابه لگن هفت دست، شام و ناهار،
هیچی».
2) بلایی
که تزریق پول بیحساب وکتاب برسر سینمای ساده وصمیمی و بیریای مجیدی آورد و از
رنگ خدا وبچههای آسمان و آواز گنجشکها او را به پرهزینهترین اما نه ماندگارترین
ودیدنیترین فیلم سینمای ایران رساند،حالا سر سینمای دغدغهمند وجسور حاتمیکیا
آمده و در ازای تبرج، به لکنت دچارش کرده.
3) «به
وقت شام» هراندازه دربهرهگیری از تکنیکهای تصویری قوی ظاهرشده،از حیث درونمایه
ضعیف است.مایهای که آثار ماندگار حاتمیکیا داشتند را ندارد. کارگردان ما اینبار
ازخودش شکست خورده. آنقدر مرعوب ابزار شده که اصل ماجرا را فراموش کرده. همین است
که مثلا آژانس شیشهای ماندگار شد اما وقت شام نخواهدشد.
4) این
جنس گشادهدستیهای مالی در تولید آثار هنری محصول دوره پساهشتادوهشت است. وقتی
نظام احساس کرد از درون ضربه فرهنگی خورده و چارهاش را در سرمایهگذاری در این
حوزه جست. بازوی نظامی ـ ایدئولوژیک نظام ماموریت یافت مستقیماً و بیش از قبل به
حوزه فرهنگ و هنر ورود کند.
5)
ماحصل این ورود تولد سازمانهایی مثل خاتم و اوج و قرب و سراج و ... شد. سازمانهایی
که متولیان کارنابلدشان سادهاندیشانه گمان میکردند راهحل مقابله با فقر فرهنگی
جریان انقلابی، تزریق مستقیم پول است و تبدیل هنرمندان حامی نظام به حقوقبگیران سفارشیساز
یا همانی که آقای کارگردان عصبانی گفت:وابسته.
6)
آگاهان میدانند: آسیبی که درین چندسال سازمانهای سپاهساخته مذکور، برسر گروهها
و فعالان مذهبی حامی نظام آوردهاند را انصافا پیشتر هیچ دشمن واقعی و فرضیای نیاورده
بود. در ازای دفترودستک و امکانات و اسم و رسم و پول بیحساب،خلاقیت ومردمیبودن
وجوشش وجسارت و اخلاص و همهچیزشان را ازشان گرفتند.
7) طنز تلخی است که جمهوری اسلامی با هزینهی
خودش و بهدست وفادارترین سازمانش اینگونه کمر به تخریب سرمایههای اجتماعی و
فرهنگی نظام و تضعیف بدنهی حامی خود (به اسم تقویت و حمایت از آنها) بسته است و
روزبهروز از گستره و نفوذ قدرت نرم خود میکاهد.
8)
امااین همه ماجرا نیست. سیاست مذکور شاید ازمنظر آرمانی مقبول نباشد ولی از منظر
واقعگرایانه و عملگرایانه سیاست هوشمندانهای است. ماحصل این سیاست،جایگزینی الگوی
حامیان منتفع نظام است درنسل جدید بجای الگوی حامیان معتقد در نسل قبلی انقلابیون:
تدبیری برای کنترل ریزش بدنه حامیان.
9
) در الگوی جدید (پساهشتادوهشت) حمایت از
نظام وفعالیت برای بقای آن مستلزم «نفع» است. هم بدنه حامیان میدانند و هم خود
نظام که در شرایط فعلی، انقلابیبودن بیمایه فطیر است.این پیامی است که وفادارترین
ومحرمترین بخش نظام (یعنی سپاه) به بدنه حامیانش ارسال میکند: «چند میگیری
انقلابی باشی؟»
📌 از: +
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر