علی
میرسپاسی، استاد ایرانی جامعهشناسی در دانشگاه نیویورک، در کتاب «اخلاق در حوزه
عمومی» (صفحه 85 به بعد)، «امید» را به دو نوع امید ِ کور و امید ِ عملی تقسیم میکند.
امید کور، مظهر یأس است؛ اینکه کسی فقط شرایط را بپذیرد و امیدوار باشد معجزهای
رخ دهد. در امید کور، فرد امیدوار به این نتیجه رسیده است که هیچ نقشی در آینده
خود ندارد. در مقابل، «امید عملی» اعتقاد به این است که ما در سرنوشتمان نقش
داریم؛ این دست روی دستگذاشتن نیست.
او سپس
به مقالهای از ریچارد رورتی (از مهمترین فیلسوفان تحلیلی معاصر) درباره واتسلاو
هاول (روشنفکر، رماننویس مشهور و رهبر جنبش اصلاحطلبی چکسلواکی در دوره کمونیسم،
رییسجمهوری (غیرکمونیست) این کشور از 1989 تا 1992 و سپس رییسجمهوری چک از سال
1993 تا 2003 – درگذشت: 6 سال قبل) اشاره میکند.
به نوشتهی
میرسپاسی، رورتی در این مقاله بین پروژه لنینی ]انهدام
آنچه هست[ و روش اصلاحطلبانه هاول مقایسهای صورت میدهد.
رورتی در این مقاله اساس تفکر اصلاحطلبانه هاول و دیگر رهبران نهضتهای اصلاحطلب
شرقی را در امید آنها میداند. هاول و دیگر رهبران جنبشهای بلوک شرق، تحت سیطره
حکومتهای پلیسی و نیمهمافیایی و ستمگر و بسته، بسیار امیدوار بودند و اعتقاد راسخ
به امکان اصلاح وضع موجود داشتند. این همان امیدی است که رورتی آن را استراتژی
تغییر اجتماعی میداند. این پروژه، انهدامی نیست و وعدهی غیرممکنِ ساختن جامعهای
آرمانی را نمیدهد. به قول جان دیویی (فیلسوف آمریکایی نیمه نخست قرن 20)، این
امید، ایمان به قدرت انسان و ایمان به ارزشهای دمکراتیک است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر