«هنوز مشغول دعا و ثنا (در صحن شاهچراغ) بودم که صدای داد و بیداد و دعوا توجه همه را به خود جلب کرد. بیرون آمدم. دیدم جنگزدهها با بعضی از شیرازیها دست به یقه شدهاند و به هم بدوبیراه میگویند. شیرازیها شاکی بودند و میگفتند شماها ترسیدهاید و جنگ را رها کردهاید و فرار کردهاید و میخواهید مردم از جاهای دیگری بیایند برای شما بجنگند. آنها میخواستند جنگزدهها را از حرم بیرون کنند. کار به جاهای باریک کشیده بود. جنگزدهها هم میگفتند: ما یه عمر سفرهدار بودیم. مهموننواز بودیم. مهموننواز نبودیم، مهمونپرست بودیم. حالا از بد روزگار ریزهخوار سفرهی شما شدیم. اگر یه تیر زیر گوش شما خالی کنن اونوقت میفهمید جنگ یعنی چی! ... عدهای از شیرازیها به دفاع از جنگزدهها بلند شدند.»
اینها را معصومه آباد در کتاب "من زندهام" نوشته. معصومه آباد که در کار امدادرسانی به مجروحان روزهای اول جنگ بود، در راه بازگشت از همین سفر و ماموریت بود که به دست نیروهای عراقی در حوالی آبادان اسیر شد و چهل ماه در زندانهای عراق به سر برد. اون اینک عضو شورای شهر تهران است.
.
توهین و تحقیر هموطنان "جنگزده" توسط شهروندان شهرهایی که میزبان آنان بودهاند، گو از آن رازهای مگو و مستور مانده روزهای تلخ جنگ است. من خود در جنوب همکاری خرمشهری داشتم که از هموطنان ...زبان بد میگفت؛ میگفت اینها نان به ما در نانواییهایشان نمیفروختند در شهرشان.
هفته پیش در سالگرد سقوط خرمشهر، روزنامه شهروند گزارشی از روزهای سقوط منتشر کرد. در این گزارش بانویی خرمشهری گفته بود:
«تا وقتی جنگ به شهرهای دیگر نرسید کسی نمیفهمید ما چه میگوییم. رفته بودیم اصفهان، در صف نان میگفتند شما آمدید اینجا قحطی آوردید، چرا شهرتان را ول کردید؟ شیراز هم همینطور. یک عده رفته بودند بهبهان، دولت بهشان چادر داده بود، مردم زیر پایشان آب ول میکردند، میگفتند برگردید شهر خودتان. بعد که عراق به اصفهان و شیراز و تهران موشک زد، این حرفها تمام شد.»
من این بخش از گزارش را که توییت کردم، با واکنش دور از انتظار هموطنانی روبرو شدم که از تجربههای خود مینوشتند.
برخی توییت و کامنتها را بخوانید:
* کتاب "غیاب دانیال" هم به این موضوع اشاره کرده و نوشته که گاه مردم مجبور میشدند برگردند و در خرابههای خانههاشان بمانند.
* یه تلنگر عمیق هست در مقابل واژهی "ایرانیِ مهماننواز"؛ یه شرم بزرگ درِش نهفته شده
* پس این حس برادر خواهری که میگفتن اول انقلاب غوغا میکرده چیه؟ از اساس غلطه؟
* شیراز جنگزدههای آبادان و خرمشهر توی رواقهای صحن شاهچراغ نشسته بودن. مرحوم (...) گفت اینا شهرو به دشمن دادن، آب بریزید زیرشون برن.
* محله مادریم نظامآباد تو تهرون، خیلیا خونشونو با مردم جنگزده نصف کردن، اینی که گفتین خیلی ناراحت کننده بود، خیلی بده هم از دشمن بخوری، هم خودی.
* محله نظامآباد قرابت عجیبی با جنگ داشتن از اول، خیلی فاجعه رو زود فهمیدند، دایی منم از همون محل بود، سال شصت رفت و دیگه نیومد
* قطعا رفتار ناشایستی بوده اما بعضی وقتها بهدلیل تفاوت فرهنگی اتفاقاتی میافتاد که باعث برخورد میشد. در هر دو سمت داستان، حق برای بعضی هست.
* کی گفته به جنگ زده پناه داده نشده؟
* اینقدر دیدیم و تو دل دفن کردیم تا جنگ تمام شد و برگشتیم، الان همون شهرستانیها تو آبادانند و پول درمیارن.
* یکی از دوستان آذریم هم نسبت به جنگزدهها نگاه مشابهی داشت. نگاه از بالا به پایین.
* خانواده ی منم که چهارمحال اومده بودن از این مشکلات زیاد داشتن.
* درحالی که پدرم تعریف میکرد بین شهرهایی که رفته بود زمان جبهه مردم آبادان و اهواز و اونورا یه جور ویژهای خونگرم بودن.
* بهبهان رو قبول ندارم. بهبهان نزدیک منطقه جنگی بوده، خانواده من روزای اول جدا از اینکه منطقه بودن پذیرای جنگزدهها بودن
* آقا چرا راه دوری میری جناب (...) امام جمعه محترم شیراز فرمودن جنگ و آوارگی شما خرمشهر و آبادانیها به دلیل گناهان شماست.
* این دقیقا همین نگاهی است که امروزه در کشورهای غربی افراد نژادپرست یا مهاجرستیز (مثل ترامپ) به پناهندهها و مهاجرین دارند.
* به حرف یک نفر نمیشه کل اصفهانیها رو زیر سوال برد. یادشون نیست بیستهزار شهید دادیم فقط ما اصفهانیها
* ۱۰سال پیش یه زنه بعنوان فحش بمن وخواهرم گفت: «خوزستانی جنگزده! توعمرش شیرازو ندیده واسه من شیراز شیراز میکنه»؛ تازه ما خوزستانی و جنگزده هم نبودیم.
* من یادمه بعد زلزله به ما میگفتند زلزله را شما به شهرهای ما آوردید!
* صدای "هعی بچه جنگزده" مدیرو ناظم و معلم تو مدرسه هنوز تو گوشمه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر