کاخوار ساختن مقبره بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی یک نماد
است؛ نه فقط نماد عبور انقلاب از «سادگی» به عنوان یک ارزش که به عنوان نمادی از
دیر رسیدنهای مکرر ما! 26 سال قبل که زمینی به آن وسعت را اختیار کردند، باید ما
معترضان روزی چنین را منتظر میبودیم؛ آیا بودیم؟ و چرا؟
.
(2)
ما مدام دیر میرسیم و تا «واقعیت»، کارد را به استخوانمان
نمیرساند، در خوشخیالی سیر میکنیم.
جنگ با عراق را با تلخی تمام کردیم، عمق وابستگی به نفت را
فقط وقتی نفت ارزان است متوجه میشویم، تا قتلهای زنجیرهای رخ نداد، حضور
«خودسر»های آدمکش را در سازمانی که به نام امام غایب گره خورده، باور نکردیم، تا
کوی دانشگاه و دانشجویان له و نفله نشدند، به استعداد وحشیگری در سازمان انتظامی
پی نبردیم (همان طور که سال 88 و از جمله در کهریزک)، تا احمدینژاد عملا اقتصاد و
وجهه بینالمللی مملکت را به گند و گنداب نکشید، بیصلاحیت بودناش برای بسیاری روشن
نشد، کُنه خیزش مردم منطقه علیه حاکمان ناصالحشان را دیر شناختیم، در سوریه همه
اندوخته و اعتبار «دفاع از مظلومان»مان را پای ابقای بشار اسد قربانی کردیم، روند
مذاکرات هستهای را در «اوج» فشارهای واضح تحریم، تغییر دادیم، وقتی متوجه اقتصاد
مقاومتی شدیم که شصت درصد خوراک مردم وارد میشد و وقتی متوجه بحران آب شدیم که
منابع تجدیدناپذیر آب به تاراج رفته ...
ما آیهها را، نشانهها را، جدی نمیگیریم.
نشانهی خیلی از تلخیها، سالها قبلتر، خودش را بیمزد و
منت نشان میدهد؛ ما نمیبنیم، با ندید گرفتنشان خوشی میکنیم، حتی حماسهسرایی میکنیم
گاهی! همین است که دیر میرسیم، وقتی میرسیم که تلخی ناگزیر میشود و کلی باختهایم.
ما محکوم به مایه عبرت شدنیم.
.
(3)
مرحوم عمران صلاحی داستان طنزی دارد به اسم «با اطلاع
قبلی»؛ حکایت کسی که نگران ترکهای سقف خانه است و هر بار که ترک میبیند، فقط با
گچ میپوشاندشان و صداهای برخاسته از سقف را جدی نمیگیرد، تا که شبی سقف پایین میآید؛
مرد از سقف شاکی میشود که «چرا با اطلاع قبلی پایین نیامدی؟»!
.
.
.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر