سلام بانی ِ مهر
.
من/ پری کوچک غمگینی را / میشناسم که در اقیانوسی مسکن دارد/ و دلش را در یک نیلبک چوبین/ مینوازد آرام، آرام/ پری کوچک غمگینی/ که شب از یک بوسه میمیرد/ و سحر گاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد
.
امشب شب آخر است؛ فردا خورشید آخرین بار طلوع میکند و ساعتی
مانده به غروب، چهار عصر، فروغ دیگر نیست. فردا میشود 47 سالِ تمام که فروغ نیست
... انگار امّا همیشه همین نزدیکیهاست.
.
گفته بودم با خودم که امروز یادش را به یادت بیاورم که
دوستاش داری. فردا ساعتِ چهار عصر، فروغ بخوان، من هم خواهم خواند.
.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر