سلام برای تو
.
«اي كاش اهميت در نگاه
تو باشد نه در چيزي كه به آن مي نگری»؛ این جمله از آندره ژید که برای ناتاناییل نوشته،
شاید مشهورترین جمله «مائدههای زمینی» باشد.
.
بارها و بارها این جمله را خواندهام؛ همیشه هم فکر کردهام
چیزی توی این جمله هست که جدیتر از آن برداشت اولیه است؛ برداشتی که دارد میگوید
همه چیز ارزش نگاه کردن ندارد یا این که «آنچه اهمیت میبخشد نگاه توست». سرنخ شاید برگردد
به همان فرقی که هست بین «دیدن» و «نگاه کردن»؛ که چه بسا نگاههایِ تهی از دیدن.
.
میدانی؛ دارم فکر میکنم انگار توی این جمله، آنچه عظیم است،
و به همان اندازه از نظر دور مانده، «تو» است نه چیز دیگر و دارم فکر میکنم چه حظی
برده که «تو» را در زیبایی این جمله، برای خودش مخفی نگاه داشته ... او وقتی خواسته
این جمله را بنویسد، ناتاناییل را صدا کرده. میخواهم بگویم ثقل ماجرای جمله همین مرجع
نِداست؛ در اهمیت مخاطب است، در اهمیت «تو» است، در ایمان به «تو». شکوه این آرزو در
«تو»ست؛ در برایِ «تو» بودن، در ویژهی «تو» بودن؛ نه در «نگاه»، نه در «اهمیت». اصلا
بی ناتاناییل، این جمله بیفروغ است ... این روایت همه شیداییهاست؛ «ناتانائيل! دوست
دارم آن شادماني را به تو ببخشم كه هنوز هيچكس به تو نبخشيده»
.
.
و اصلا بینگاه تو این نامهها، نوشتن ندارد؛ دلآرام ...
همین.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر