برایان مگی در کتاب "سرگذشت فلسفه" (ترجمه حسن
کامشاد، صفحه 171) درباره مارکس نوشته:
.
«میتوان به جرأت ادعا کرد که در طول تاریخ هیچ متفکر دیگری را نمیتوان یافت که اندیشههایش به اندازه اندیشههای مارکس در مدتی کوتاه چنین تأثیری از خود به جا گذاشته باشد. مارکس در دوران حیاتاش روشنفکری نسبتا گمنام و تنگدست بود، با کمک و احسان دوستان زندگی میکرد و روزهایش را با خواندن و نوشتن، اغلب در قرائتخانه موزه بریتانیا، میگذراند. با این حال هفتاد سال پس از مرگش (مرگ در سال 1883)، تقریبا یک سوم تمامی نژاد بشر زیر فرمان حکومتهایی به سر میبردند که خود را به نام او، مارکسیست، می خواندند.»
.
مارکسیستها که به دنبال «جامعهای عاری از تعارض» و دفاع
از حقوق کارگران بودند، وقتی به قدرت رسیدند، در عمل چه کردند؟
.
.
.
(2)
مارک فرّو در کتاب «زایش و فروپاشی رژیم کمونیستی در روسیه»
(ترجمه عبدالوهاب احمدی، صفحه 140) نوشته:
.
«رهبران شوروی همیشه افرادی سختگیر و نرمشناپذیر شمرده میشدند که میتوانستند انتقادکنندگان به خود را همچون بیماران روانی به بند کشند.»
.
در صفحه 89 همین کتاب هم آمده:
.
«در ژانویه 1918 (اندکی بعد از پیروزی انقلاب) لنین فرمان تشکیل دادگاههای ویژه و پرقدرتی را برای مقابله با «جنایتهای مطبوعات»صادر کرد. از آن پس هر انتقادی به حزب بلشویکی حرکتی ضدانقلابی به شمار می رفت و چکا (سازمان امنیت) حق و وظیفه داشت که در برابر آن با دست باز عمل کند.»
.
دیوید رمنیک در کتاب «آخرین روزهای امپراتوری شوروی» (ترجمه
محمدحسین آهویی، صفحه 832) به نقل از کمیسر قضایی لنین نوشته:
«ما نباید فقط به اعدام مجرم اکتفا کنیم. اعدام بیگناهان تودهها را بیشتر مرعوب خواهد کرد.»
.
در صفحه 675 همین کتاب هم آمده که استالین دوازدهم دسامبر
1938 پس از آن که سی لیست مجازات اعدام پنجهزار نفر را که بسیاری از آنها دوستان
و آشنایان خود او بودند، امضا کرد (و این همه، قبل از محاکمه)، اواخر همان شب به
سینمای خصوصی خود رفت و به تماشای دو فیلم سینمایی پرداخت. یکی از این دو، «مردان
خوشحال» و از کمدیهای مشهور آن دوران بود.
.
این مختصر البته غیر از فجایعی است که کمونیستها و
مارکسیستهای به قدرت رسیده یا در راه قدرت در اروپای شرقی و آفریقا، یا کوبا و
کامبوج و کره شمالی به بار آوردند یا میآورند.
.
.
.
(3)
آناتولی در یابین، اقتصاددان، در مجله رسمی مولودوی
کمونیست، اواخر دوران شوروی کمونیستی نوشته بود:
«چندین دهه مبارزه کردیم تا آرمان برابری جهانی را به شکلی زنده معنا کنیم. بعد از تمام این سالها چه به دست آوردهایم؟ تنها 2.3 درصد از تمام خانوادههای شوروی را میتوان ثروتمند دانست و فقط 0.7 درصد اینها در آمد خود را به شکل قانونی کسب میکنند ... حدود 11.2 درصد را میتوان طبقه متوسط یا متمکّن نامید و بقیه یعنی 86.5 درصد نیازمند و فقیر هستند. آنچه که داریم برابری در فقر است.»
.
این را دیوید رمنیک در صفحه 339 کتاب خود آورده است.
.
.
.
(4)
تجربه مارکسیسم و حکومتهای مارکسیستی یکی از گرانترین و
البته نزدیکترین تجربههای تاریخی معاصر است. تجربهی چه؟ تجربه این که «حرفهای
خوشگل لزوما به عملهای خوشگل منجر نمیشود». توی این یک جمله، میشود فهمید چند
میلیون جان و آبرو و امیدِ باخته و ریخته و سوخته مخفی است؟
.
لذا با احتیاط به حرفهای خوشگل گوش
کنیم. با احتیاط باور کنیم. با احتیاط برانیم!
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر