سلام عزّت یادهایم
.
این چند روز گذشته دو فیلم خوب ِ خوب دیدهام؛ از آن
فیلمهایی که آدم دلش برای آدمهایش، غریب، تنگ میشود. از آن فیلمهایی که ناتوانی
ما را در برابر زمان به رخ میکشد، از آن فیلمهایی که یادت میآورد سقفِ آسمانِ
دنیا را کدام ستون نگه داشته با همه بدیهایی که روی زمیناش جاری و ساری و باقی
است ... «راننده تاکسی» و «کازابلانکا» را. اولی را 37 سال قبل ساختهاند و دیگری را 71 سال قبل.
.
عکس سنجاق شده به این نامه را نگاه کن. از فیلم «کازابلانکا»ست.
جایی که بلندگوها دارند از اشغال قریبالوقوع پاریس خبر میدهند؛ خبری که بانیِ
دوری میشود ... من چقدر این فیلم را و این عکس را از فیلم دوست دارم؛ من
این پنجره را دوست دارم. آن گلدان شمعدانی را دوست دارم.
.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر