سلامْ عزیز
«هم اکنون بپرس، هم اکنون بپرس!»
چنین میگوید شبنم،
و میغلتد و میگذرد.
.
این هایکوی ژاپنی را در کتابی به همین
اسم با ترجمه احمد شاملو و ع. پاشایی خوانده بودم. امروز از قضا دوباره دیدمش ... یک هول و هراس غریب و بزرگی هست توی این
هایکو. دل آدم را میلرزاند.
.
.
اینجا امروز ابرها توی آسمان مهمانی
دارند، روز تاریکتر از همیشه است، کاش باران و شبنمی هم باشد. باید «آفتاب گرم سرزمینهای
جنوب» را چشیده باشی، زیرش داغ شده باشی، بسوزی، تا آسمان امروز بندر را بدانی که
چیست ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر