سلام عزیز
برای خیلیها انگار این عزاداریهای محرّم تبدیل شده به یک چیزی شبیه کریسمس؛ فرقی نمیکند کاتولیک باشی، پروتستان، ارتودکس و یا بودایی، و یا حتی آتئیست، کلیسا برو باشی یا نباشی، انجیل و تورات خوانده باشی یا نه، اما کریسمس، شب تولد مسیح، شب تولد کلمهی خودِ خدا، جشن میگیری. حرجی نیست بر این، امّا این جشن دیگر جشن میلاد کلمه «خدا» نیست؛ فقط یک بهانه شادی و دور هم جمع شدن است. الان و اینجا هم انگار هیچ فرقی نمیکند که دروغ و تهمتزن قهّاری باشی یا نباشی، برای خودت و دیگرانات یزیدک و معاویه کوچکی باشی یا نباشی، اهل غلتیدن در چرب و شیرین عافیت باشی یا نباشی؛ محرّم که برسد، ماهی که بنده خوب ِ خدا حج را برای حاجیها گذاشت و برای اصلاح امور امت بیرون آمد و کشته شد، سیاه میپوشی و بیش از فکر کردن به ستمهای آنلاین، به داستان و خیالهای هر دم آپدیت شدهی یک ستم آفلاین گوش میکنی که اصلا «هست» شد که مردم همه اعصار بدانند قدرت در شمشیر نیست، در آویختن از حق است. این دیگر عزاداری برای حسین ِ «خدا» نیست ... محرم را بدل کردهایم به یک آیین دور هم جمع شدنهای پرسرو صدا، بستن راه مردم و خراشیدن بیوقت گوش خانهها با صداهای آلوده، و به راحتی یادمان میرود که حقالناس حقی نبود که حتی حسین هم بتواند و بخواهد از جانب دیگری از آن گذشت کند.
.
گرامی ِ من! دیشب رفته بودم به یکی از این مراسمهای عزاداری. گفته بودم فقط برای شنیدن سخنرانی ِ سخنران میآیم؛ آقای دکتر حجتالاسلام و المسلمین ... . خوب پیش میرفت تا رسید به داستان تماشای دشت کربلا از بین دو انگشت امام حسین توسط امسلمه و برگرفتن خاک کربلا از آن بین تا که ظهر عاشورا، رنگ خاک عوض شد و به سرخی زد ... گفتم: خداحافظ، من رفتم و دیگر بر نمیگردم برای این داستانهای غریب.
.
دلآرام! به مزرهای کفر نزدیک شدم انگار! ... میخندی؟
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر