سلام بهانه فهمیدن
.
فکرش را کردهای که حتی قبل از این که
ریاضیاتی باشد، انگشتهای دست ده تا بود؟ (بگذریم که انگار خدا کُد داده بود که
سیستم شمارشمان ده - دهی باشد!)، قبل از
این که شیمی باشد، سدیم و کلر نمک طعام میساختند و اکسیژن و هیدروژن هم آب؟ قبل
از این که فیزیک باشد، شتاب گرانشی کم و بیش مقدار ثابتی بود؟ قبل از این که
تلسکوپی باشد، این زمین بود که دور خورشید میچرخید و ماه دور زمین؟ تقسیم سلولی
هم ربطی به دیر و زود رسیدن زیست شناسها نداشت؟ این رقم را بگیر و برو تا حتی
برسی به دانستن از نظام گردش خون تا خاصیت آهن و بتن، تا آنها که سر بردهاند توی
کار جامعه و روان ... واقعیت خیلی از امور ربطی به فهمیدن و نفهمیدن نوع بشر نداشت؛
بود و نبودشان، و چگونه بودن و نبودشان. دنیا به کار خود بود و است. این قانونهای
بیشمار از قبل نوشته شده بود و ما آدمها هیچ نقشی نداشتیم؛ آمده بودیم نشسته
بودیم سر سفرهی آماده؛ گیریم آنچه توی سفره بود، ناشناخته بود، ولی "بود".
اما دلآرام! این همه ماجراست؟ یعنی قانون
و قاعده ای وجود ندارد که بودَش بسته به بود ِ بعضی آدمها بوده باشد؟
کجا میتوان سراغ این طور آدمها را گرفت؟
نه در هر جا که "رؤیا" و "ایمان" است؟ موافقی با من؟
قبول داری باید این آدمها را پرستید،
برای پرستیدن خدا؟ آنها مستقیمترین پرتو اویند. خالقاند خُب.
.
.
به ایمان و رؤیا می سپارمت؛ ای پرستیده
... تا بعد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر