سلام دلیلِ کلماتِ من
.
از امام فخر رازی در تفسیر «لقد جئتمونا فرادی
کما خلقناکم اوّل مره» (که شما را تنها و یکی یکی به پیش خود باز میگردانیم همان
طور که اول بار هم شما را یکان یکان و تنها آفریدیم)، جایی خوانده بودم که اگر در حادثهای
تمام قرآن را بسوزانند و از قرآن فقط این یک آیه باقی بماند، به نظر او، همه چیز قرآن
سر جای خود میماند؛ چون همه پیام کتاب رسول آخرین این است که بدانید هر چه میکنید
خودتان باید مسئولیت آن را به دوش ببرید.
بعد هم که آیه 92 آل عمران این فرمول
صریح و البته بسیار مشقتزا را پیش میکشد که «نيکی را در نخواهيد يافت تا آنگاه که
از آنچه دوست میداريد انفاق کنيد (در گذرید)»؛ و این «آنچه دوست میدارید» چقدر بار
سنگینی دارد؛ زنده بودن چقدر سخت مینماید بی«دوست داشته»ها ...
و بعد شیخ اشراق در "عقل سرخ" از
بحث شاگرد و شیخ مینویسد که شاگرد پرسیده بود: «کَس» باشد که از بند هر چه دارد برخیزد؟
و شیخ گفته بود: «کَس آن کَس بود.»
چقدر این تنها و یکه بودن، و مسئولیت، و رها
شدن از دوست داشتهها، و در آغوش کشیدن خوبی، تنگ هم به صف ایستادهاند ...
دل آرام! باید که بند دل پاره شود از این
همه ثقل بار؛ از این در هم تنیدگی تلخی و خوبی.
.
.
تو دوری؛ و این تلخ است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر