معصومه ابتکار در کتاب خاطرات خود از آنچه «تسخیر» سفارت آمریکا خوانده (در کتابی با همین نام «تسخیر») از جمله (در صفحه 306) نوشته: «افراد و خانوادهها نیز برای بازدید (سفارتخانه) می آمدند. برخی ترجیح میدادند بدون راهنما از مجتمع بازدید کنند. وقتی داشتم در داخل «جنگل» قدم میزدم خانوادهای از طبقه متوسط را به پیش قراولی پدر خانواده دیدم. پدر سخن میگفت و از دور به نظر میرسید درباره درستی اطلاعاتش بسیار مطمئن است. آرام به آنها نزدیک شدم تا ببینم چه میگوید. در «جنگل» گودالهایی برای سوزاندن برگهای خشک پاییزی حفر شده بود. نمیدانم باغبان سفارت این کار را کرده بود یا دانشجویان ولی اکنون اعضای این خانواده کنار یکی از این گودالها جمع شده بودند و پدر خانواده همچون فردی مطلع برای آنها توضیح میداد: «این گودالها را می بینید؟ ببینید چقدر سیاه است. میدانید آمریکاییها اینجا چه کار می کردند؟ آنها از این گودالها به عنوان سیاهچالی برای شکنجه و سوزاندن مردم استفاده می کردند.» ابتکار ادامه میدهد: «نتوانستم جلوی خندهام را بگیرم...».
.
.
پ.ن: جامعه هیجانزده، متوهم میشود؛ نه؟!
.
.
منم همراه با معصومه ابتکار خندیدم. زیاد هم خندیدم.
پاسخحذفالبته بماند که خانم ابتکار و دوستانشان هم زیاد از این دست سخنان گفته اند و می گویند و خواهند گفت. سهم ما و مردم ما گریه بود و درد و بدبختی و جنگ و بی وطنی و در به دری و موشک و شیمیایی و ...
پاسخحذفامیدوارم که این طایفه تقاص کارشان را در همین دنیا ببینند.