«حیرت» و «خشم»، سهم این روزهای مردم ایران است وقتی از قیمت هر دم
جدید کالا و خدمات خبر میگیرند و بدتر وقتی حاضرند به هر جان کندی، هزینه کنند، تا
نیاز طبیعیشان، مثلا به دارو و درمان، برطرف شود، و این نیاز تأمین نیز نمیشود.
.
در جایی
مثل بندرعباس که به واسطه نقش بیبدیلاش در تجارت خارجی از آن به عنوان پایتخت اقتصادی
ایران یاد میشود (90 درصد تجارت خارجی ایران دریایی است و مهمترین بنادر تجاری کشور،
در استان هرمزگان مستقرند)، و در غرب شهر بندرعباس که بزرگترین و مهمترین صنایع استان
مستقرند، 70 شرکت بین یک تا پنج ماه است که حقوقی به پرسنل خود پرداخت نکردهاند. نظام
سلامت به شدت مختل و گران شده؛ حالا حتی شیاف استامینوفن برای کودکان نیز در پایتخت
اقتصادی ایران نایاب است!
.
نشانههای
این آشفتگی هراسانگیز اقتصادی، که محصول توأمان فشارهای خارجی و بی کفایتی مدیریت
اقتصادی کشور است، از سال ها قبل بروز کرده بود. رشد بیمحابای نقدینگی، بیانضباطیهای
گسترده و سیریناپذیر مالی، کندی و ناتوانی دستگاههای ناظر بر رفتار اقتصادی دولت
(یا به دلیل ساختار فلجشان یا مصلحتاندیشیهای مقدّر)، طرد و حذف سازمان و افراد
کارشناس از هسته تصمیمساز و تصمیمگیر، و مواجهه متکبرانه و رجزخوانی، با وجود اقتصاد
حقیر و مریض و آلوده و به شدت وابسته، در برابر فشارهای اقتصادی خارجی، وقایع و رفتارهایی
نبود که در پس آن رشد سرمایهگذاری و ارزش پول ملی، افزایش سهم در تجارت جهانی، مصرف
بهینه منابع و مهمتر و حیاتیتر از همه، نهادینه شدن چیرگی شعور و عقلانیت در تدبیر
امور مردم بر خیالبافی و گزافهگویی و در نهایت «رفاه مردم» حاصل شود. به معنای دیگر
در آن سوی معادله مدیریت ِ – به خصوص اقتصادی ِ - کشور طی سالهای اخیر، مطلقا خشنودی
و رضایت و رفاه و آرامش مردم حاصل نبود! تصور البته بر این است که واقعا قرار «نبوده»
رفاه و آرامش مردم تامین «نشود»! اینجا باید به دنبال «مصلحت»ی بود که سوی دیگر معادله
فوقالذکر (در رفاه و آرامش نبودن مردم)، در برابر آن ارزان و به صرفهتر مینمود.
.
نظریه
سیاسی روهان میگوید: «شاهان بر مردمان فرمانروایی میکنند و مصلحت بر شاهان». هانا
آرنت در «توتالیترالیسم» (ص 112) مینویسد: «مصلحت اگر درست تشخیص داده شود، می تواند
به دگرگونی مقتضیات بینجامد و نه به دگرگونی واکنشهای بشری به معنای مطلق آن.»
.
کسی را
سراغ دارید که از مردم ِ ایستاده روی گنج ولی هر دم فقیرتر، واکنشی غیر از حیرت و خشم
انتظار داشته باشد؟ آن مصلحت ِ این همه گران، چه بود؟ شاید اگر مردم خبر دار شوند،
صبر و تحمل کنند که «کیف تصبر علی ما لم تحط به خبراً»(*)، سئوالی بسیار قدیمی است.
.
*
آیه ای
به نقل از خضر نبی در سوره کهف خطاب به موسای پیامبر ... موسی اذن همراهی با خضر میخواهد
و میگوید: «آیا از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده که مایه رشد است
به من بیاموزی؟»، خضر پاسخ میدهد: «تو هرگز هم پای من نمیتوانی صبر کنی و چگونه در
مورد چیزهایی که از آن شناخت نداری، شکیبایی میکنی؟» ... با وجود این که بالاخره خضر نبی، همراهی موسی را میپذیرد،
ولی موسی کم میآورد و این دو از هم جدا میشوند. این داستان رابطه درخشان و مستقیم
خبر و شناخت را با صبر و شکیبایی، زمزمه میکند.
.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر