همین
چند هفته پیش گفتند که آبفای هرمزگان یک آب شیرین کن به کربلا هدیه کرده، حالا هم اعلام
شده که سپاه زنجان متولی ساخت درب 300 میلیون تومانی برای حرمین کاظمین در عراق است.
خبر
اینها به پشتگرمی ارادت قشر سنتی مردم به عتبات، رسانهای می شود؛ خبر سایر کمکهای
مادی را در پس اعصار شاید که بشنویم یا اصلا هیچگاه نشنویم و نخوانیم حتی!
.
پست
زیر را پنج سال پیش در وبلاگ اوّلم نوشته بودم؛ خاطره و یادی از سفری به نخجوان و مسجدی
که بنیاد مستضعفان آنجا ساخته بود. به گمانم مربوط به همین خاصه خرجیهای مدام.
.
لابد
توجه می کنید که با درست یا غلط بودن اساس این خاصه خرجیها حرفی ندارم (که خودش البته
حرف دارد). دولت آمریکا هم برای مقدسات و منافعاش، پول مالیات دهندههایش را میبرد
میریزد توی حلقوم جنگ و صلحهایی که خودش میخواهد یا کمکهای با عوض و بیعوض می
فرستد توی خزانه دولتهای دوست؛ اسمش هم لابد تحبیب قلوب است جهت تامین منافع طولانی
مدت مردم یا یک چیزی توی همین مایهها. تقریبا همه نظامهای سیاسی پول از جیب مردمشان
بر میدارند، جای دیگری خرج میکنند به اسم منافع ملی و این صوبتا :)
.
مسئلهی
من نوعی، آخر و عاقبت این خاصه خرجیهاست که کمتر ارزیابی میشود، یا اصلا ارزیابی
نمیشود.
.
متن
زیر را از خانه اول همین وبلاگ، دوباره بخوانید:
.
-------
سال
هشتاد و دو در حاشیه یک ماموریت اداری در تبریز با همه همکارانِ هم صنف از کل کشور،
عازم نخجوان شدیم. نخجوان ایالتی خود مختار از جمهوری آذربایجان است که از شمال به
ارمنستان محصور است و از جنوب به ایران و راه ارتباطی آن با مرکز جمهوری آذربایجان،
هوایی است. ما از طریق مرز جلفا با دو دستگاه اتوبوس وارد نخجوان شدیم. از لب مرز تا
خود نخجوان حدود نیم ساعت راه بود. بگذریم از وضعیت فلاکتبار مردمان این شهر و حتی
خود شهر! تا قبل از دیدن نخجوان فکر میکردم چنین شهرهایی را باید فقط در کشورهای جنگزده
آفریقا دید؛ افتضاح بود؛ کثیف و عقب مانده. جالب این که می گفتند بعد از باز شدن پای
ایرانیها به نخجوان و تبادلات اقتصادی قدری اوضاع مالی و ظاهری شهر بهتر شده؛ همه
این ها بماند، آن چه همیشه از این سفر ذهن مرا آزار می دهد، داستان مسجدی است که ایران
در نخجوان ساخته. داستان از این قرار است که ترکیه مسجدی به سبک و سیاق مسجد بزرگ استانبول
و البته کوچک در این شهر ساخته و در گوشهای دیگر ایران هم مسجدی دیگر. نماز ظهر و
عصر را رفتیم مسجد ساختِ وطن. مسجدی که بنیاد مستضعفان و جانبازان با کیفیتی خوب و
حتی ظاهرا با مصالح ایرانی ساخته بود. نام مسجد را هم گذاشته بودند؛ مسجد حضرت زهرا.
دوستانی که از تبریز و ارومیه آمده بودند مسجد را خوب می شناختند و می گفتند لااقل
یک میلیارد تومان هزینه ساخت آن شده ولی نکته این بود؛ با کاشی کاری روی دیوار مسجد
نوشته بودند: "این مسجد بنا به دستور آیت الله العظمی خامنهای توسط بنیاد مستضعفان
و جانبازان جمهوری اسلامی ایران ساخته شده است". می دانید نخجوانیهای قدرشناس
چکار کرده بودند؟ درست زده بودند کاشیهای مربوط به عبارت "آیت الله العظمی خامنه
ای" را ریخته بودند پایین. چون آذری بودند و من هم آذری، از سرایهدار پرسیدم:
چرا این طوری شده؟ گفت: باد زده انداخته! گفتم: چرا فقط همین تکه را؟ گفت: نمی دانم.
دورتر که شدیم یکی از همراهان گفت که نخجوانیها اصلا این مسجد را به اسم حضرت زهرا
نمی شناسند، به آن می گویند: حیدر علیف مسجدی! – مسجد حیدر علیف. از آن روز به بعد،
هر وقت خبر از سرمایه گذاریهای به اصطلاح فرهنگی ایران در بیرون از مرزها می شنوم،
به یاد آن مسجد می افتم، هزینههایی کلان که به راحتی به ضد خودمان تبدیل میشود!
.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر