توضیح من:
با «کیانوش»، روزگار دبیرستان همکلاس بودم؛ درسخوان و نکتهپرداز و دوستداشتنی.
ما دوستان دوران دبیرستان، دانشآموزانی که سال 72 عمدتا با دیپلم ریاضی – فیزیک
از دبیرستان امیرکبیر زنجان فارغالتحصیل شدیم، هنوز هر از چندگاهی دور هم جمع می
شویم و به همین خاطر هم هست، که کم و بیش از حال یکدیگر خبر داریم. کیانوش یکی از
پایههای موثر تداوم این ارتباط بوده و هست. همین مهر ماهی که گذشت، نشست دورهایمان
در تهران برگزار شد. تنها چند روز بعد، پدر کیانوش، آقای مظفّر جعفری، که از
فرهنگیان خوشنام و قدیمی زنجان بود، به علت یک عارضه که جدی به نظر نمیرسید در
بیمارستان بستری شد و متاسفانه سه روز بعد، از دنیا رفت.
.
حالا
کیانوش و خانواده کیانوش، و از جمله مادر بزرگوارشان نیز که از جمله فرهنگیان و
مدیران قدیمی مدارس زنجان هستند، از روند رسیدگی بیمارستان ولیعصر زنجان به حال
پدر خانواده در دوران بستری و برخوردهایی که با آنها شده، شدیدا شاکیاند. اعتقاد
دارند کوتاهیهای جدیی در این باره صورت گرفته.
.
کیانوش
یادداشتی برای من فرستاده که در ادامه آن را میخوانید؛ بعد هم نامهای از طرف اعضای
خانواده است که خواهید خواند. این یادداشت و نامه را قرار گذاشتهام، تا جایی که
دستم میرسد، هر جایی که میشود، به دست چاپ و انتشارش بسپارم. خبرهای این چنینی غم و حیرتانگیز
از بیمارستانها، این روزها بیش از همیشه به گوش میرسد. شاید که
این ناله و شکایتهای از سر درد و خیرخواهی، به خیال آنانی که باید، راه پیدا کند.
*
.
شادروان مظفر جعفری |
.
نامه
کیانوش به من:
.
جناب
معینی عزیز
(...)
برادر
در چند هفته اخیر داغ یتیمی بر دلمان نشست و کمرمان زیر بار فقدان پدر خم شد.
قبل
از رفتن پدر هیچ گاه فکر نمیکردم نبود شخصیتی که به نهایت آرام و بیقیل و قال
بود اینقدر نمایان باشد.
هر
بار که سر سفره جمع میشویم باید مواظب باشم که نپرسم پس بابا کجاست؟
نوه
های کوچکتر خانواده که بهترین همبازیشان را از دست دادهاند آن هم غیر منتظره فقط
بیتابی میکنند، نمیتوانند بگویند از چه نالانند، فقط میدانند که چیزی کم است که
دیگر هرگز نخواهد بود.
کسی
غمش را پنهان نمیکند ولی سوگواری خیلی از بزرگی غم به خصوص برای مادر نمیکاهد.
تمام
خانواده در برابر مشیت الهی تسلیم است ولی از بچگی هم شنیده ایم که "خداوند
عزرائیل را بد نام نمیکند".
پدر
را جزو افرادی میدانم که بیشترین مواظبت را از سلامت خود داشت و به هیچ وجه دوست
نداشت که به خاطر ضعف در سلامتیاش احیانا کوچکترین وابستگی به دیگران داشته باشد،
این مواظبت در تغذیه، مراجعه مرتب به پزشک ، کنترل وزن و .... نمودی کاملا آشکار
داشت. مراجعه پدر به بیمارستان ولیعصر زنجان و بستری شدنش در بیمارستان و تحت
نظر بودن به خاطر سرگیجه از نمونههای این مواظبت از سلامت بوده است .
سوالی
که برای خود من به عنوان یک نفر کاملا بیگانه با پزشکی ایجاد میشود این است که
شخصی با یک عارضه معمولی سرگیجه به بیمارستان مراجعه میکند و شرح حال میدهد و
تحت نظر و درمان قرار میگیرد و روی همان تخت سکته میکند (48 ساعت بعد از اولین
مراجعه به بیمارستان) و به کما میرود و 24 ساعت بعد جان به جان آفرین تسلیم
میکند. تفاوت بین مراجعه او به بیمارستان و عدم مراجعه او به بیمارستان چه بوده
است؟ آیا بهتر نبود 48 ساعت آخر را پدر در منزل پیش مادر میبود و اسیر بیمارستان
نمیشد.
.
به
خدایی که ناظر بر اعمال همه است سوگند که قصد از بیان اینها به هیچ وجه زیر سوال
بردن اشخاص نیست ولی مسلما زیر سوال بردن سیستمی است که به اشخاص آموخته است (و
البته آنها به خوبی آموخته اند) که هیچ ایرادی ندارد که به مریض رسیدگی نشود. هیچ
ایرادی ندارد که بدترین برخوردها را در بدترین شرایط با همراهان مریض بکنید. هیچ
ایرادی ندارد که افراد صدمه ببینند، فلج شوند و حتی بمیرند. کسی اعتراضی نمیکند
حداکثر اگر اگر کار حاد شد با یک دستکاری ساده در پرونده همه چیز حل میشود (یکی
از پرستاران به صبح روزی که پدر ظهر همان روز به رحمت خدا رفت به ما اطلاع داد که
در حال دست بردن در پرونده ما هستند از قرار نوع درخواستی که برای خون پدر زده شده
بود اشتباه بوده و به این دلیل خون دیر رسید و ما خاک بر سر شدیم ... با بدبختی
توانستیم یک کپی از پرونده بگیریم). کار به جای باریک رسید، جنازه را تحویل نمیدهیم
و میبریم پزشکی قانونی و تکه تکهاش میکنیم و چند ماه بین تهران و زنجان میبریم
و میآوریم که خودشان به غلط کردن بیفتند و در انتها حد اکثر یک برگ توبیخ در
پرونده یک پزشک .
.
میدانی
من از سال 1382 تولید کننده تجهیزات بیمارستانی هستم. در بحثCPR (احیا قلبی عروقی) میگویند ثانیه ها با ارزشاند، سیستمهایی
طراحی میشوند تا زمان رسیدن گروه CPR را چند ثانیه کوتاهتر کند، میخواهم از تخیلت
کمک بگیرم برای تصور کردن این صحنه، دکتر در این ثانیهها بالای سر پدر ایستاده و
در حالی که دستهایش را روی سینه قلاب کرده به مادر میگوید که دندانهای مصنوعی
پدر را در آورد تا به او شوک بدهند. این است ارزش ثانیه ها برای حفظ جان بیمار.
.
خدای
من به سر شاهد است که اگر کسی بتواند نامی کمتر از فاجعه بر آنچه روال روزمره آن
بیمارستان است بگذارد یا ابله است یا مغرض.
.
اگر
قدرت بازسازی و بازیافتی که خداوند در بدن انسان ودیعه گذاشته است نبود بعید میدانم
کسی پس از خروج از این خراب شده روی صحت را ببیند.
.
پاسخ
اعتراض شما به پائین بودن سطح خدمات عدم مراجعه و ویزیت دکتر و .....که بماند.
متاسفانه
من هم مثل تو یکی از اهل این شهرم که در تمام ایران شهره هستیم به سکوت در برابر
تجاوز به حقمان اگر این بار سخن گفتم نه به خاطر سنگینی باری بود که میدانم که
آنکه مصیبت دهد صبرش را هم میدهد، بلکه صرفا به این دلیل بود که شاید در این خانه
کسی باشد ببیند و بشنود و تغییری در روال آن بیمارستان ایجاد گردد. که اگر این مهم
صورت گیرد فایدهای هم به روح آن مرحوم خواهد رسید.
جوالدوز
دیگران را زدیم، سوزن خودمان را هم بزنیم، گاهی من مهندس، توی روزنامه نگار، اوی
پزشک و ... در هیاهوی روزمرگی یادمان میرود که درست انجام دادن کارهایمان چه قدر
میتواند حیاتی باشد، شاید هر روز و هر روز «مظفّر جعفری»هایی بر اثر سهلانگاری
از دنیا میروند و برخی از ما، ما که مسئول سهلانگاری بودهایم خم به ابرو نمیآوریم.
یادمان نرود که جواب تمام اختیارات امروز مان را فردا پس خواهیم داد، کارهایمان را
درست انجام دهیم حتما جایی به این خاطر دعایمان خواهند کرد، حتما خیرش در زندگی ما
جاری خواهد شد.
.
اگر
در خانه کس است یک حرف بس است
إِنْ
أُرِیدُ إِلاَّ الإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِی إِلاَّ بِاللّهِ
عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیبُ
.
به پیوست آنچه مادر مکتوب کرده آمده است / فرزند
داغدیده / کیانوش جعفری
**
.
.
نامه خانواده شادروان مظفر جعفری
.
بسمه
تعالی
دردم
نهفته به که . . . .
هنوز
بعد از گذشت چند روز اتفاق باور نکردنی و جبران ناپذیری که خانوادهای را عزادار
ساخت، نمیتوانم این مطلب را بخود بقبولانم که چنین حادثه تلخ و جانگدازی در یکی
از بیمارستانهای مجهز مرکز استان زنجان (بیمارستان ولیعصر) رخ داده است. بگذارید
برای روشن شدن قضیه آنرا باختصار شرح دهم.
روز
یکشنبه 7/8/91 به اتفاق همسرم که کسالت مختصری (سرگیجه) داشت به بیمارستان آیتالله
موسوی مراجعه کردیم که در آنجا مریض بستری شد. بعد از معاینات لازم، دکتر حاضر
فرمودند مریض از نظر قلبی سالم و مشکل خاصی ندارد بهتر است متخصص داخلی از
بیمارستان ولیعصر ایشان را ویزیت کند. فردای آن روز، ساعت 11 شب، ایشان را به
بیمارستان ولیعصر اعزام کردند و تحت درمان قرار دادند. ساعت 8 صبح روز سهشنبه
9/8/91 ایشان توسط دکتر حاضر در بیمارستان معاینه و بنا به تجویز و تشخیص ایشان
قرار شد در ساعت 11 صبح به همسرم خون تزریق شود. طبق مدارک موجود از ساعت 8 صبح تا
20/13 هیچگونه ویزیت دیگری انجام نشد. لحظات به کندی و تلخی میگذشت تا اینکه
متاسفانه در ساعت 25/12 دقیقه ظهر به علت نرسدن خونی که به تجویز پزشک باید در
ساعت 11 به ایشان تزریق میشد وی دچار سکته مغزی شد که منجر به فوت شد.
.
واقعاً
نمیدانم برای این تاخیر و سهل انگاری و عدم تعهد که باعث شده پایان عمر انسانی را
رقم بزند چه نامی میتوان نهاد؟ آیا افرادی که در این بیمارستان و سایر
بیمارستانها مشغول به کار هستند حساسیت و ضرورت زمان را نمیشناسند و نمیدانند در
چنین مواقعی حتی چند ثانیه میتواند در سرنوشت یک بیمار تاثیر گذار باشد و او را
از مرگ ناگهانی نجات بخشد. شاید از فرط تکرار برای کارکنان بیمارستان، مرگ بیمار
امری عادی باشد که همین را نیز بعید میدانم ولی نمیخواهم تر و خشک را به یک حکم
برانم.
.
همین
تاخیر باصطلاح اندک عزیز ما را رهسپار
دیار نیستی کرد. آنچه بدان اشاره شده عین واقعیت و توام با دلایل و مدارک قابل
اثبات است و حتی در پرونده بیمارستانی ایشان ویزیت کنندگان قید کرده اند که
نامبرده «در حال سلامتی و گویایی کامل وارد بیمارستان شده و هیچگونه بیماری خاصی
را ندارد نه در حال و نه در گذشته». از این رو طرح شکایت در محاکم قضایی را برای
خود محفوظ میدارم و تا احقاق حق برآنان پای خواهم فشرد. باشد که انشاءا... دیگر
شاهد موارد تلخ و غمانگیز و جبران ناپذیری از این قبیل نباشیم که به لحاظ عدم
تعهد و انجام ندادن وظیفه شخصی زندگی انسانی را اینچنین رایگان از او بستانیم .
همسر
و فرزندان مظفر جعفری (معلم وارسته)
محمد عزیز نمیتوانی در زنجان خانوادهای را پیدا کنی که به نحوی صابون بیمبالاتی و عدم مسئولیّت کادر پزشکی استان به تنش نخورده باشد. پای صحبت هر کسی که بنشینی حکایتی دارد پر از آب چشم از مصایبی که حین مراجعه به یکی از مراکز درمانی بر او و یا عزیزش رفتهاست. کیانوش دوست من است و بسیار متآثر شدم از مصیبتی که بر او و خانوادهاش رفتهاست. آقای جعفر مرد نازنین و آرامی بود. از خداوند متعال میخواهم برای ایشان آرامش و رحمت و برای خانوادهاشان صبر عطا کند
پاسخحذفبنده متاسفانه افتخار آشنائی نداشتم . اما عمیقا با خانواده جعفری در از دست دادن جعفری بزرگ هم دردم و سوگوار. عزا میگیرم که معلمان و فرهنگیان عزیز و شایسته ای که عمری را برای ترقی فرهنگ موطنشان رنج تدریس و انسان سازی را بجان می پذیرند و میسوزند تا شمع دانش را در فرزندان ما روشن نموده و پرفروغ نگهدارند چنین سهل و ساده در سایه بی توجهی و نادانی مسئولان امور ما را ترک کرده و ازجهان میروند. انسان هائی که میتوانستند راهنمایان بسیار ارزنده برای ما باشند و از تجربیات باارزش خود ما را بهره مند نمایند.
پاسخحذف