قرار نبود کار به حصر نخستوزیر و رییس
مجلس نظام بکشد؛ نه به حرمت سابقه، نه به حرمت سکوت یا حرفشنوی کم و بیش ِ بیست
ساله، که این ها را پیش ِ پای مصلحت، راحتتر از آب خوردن، قربانی میکنند، بلکه برای
اعتبار دادن به ژست «قویتر از این حرفهاییم» و «ضعیفتر از آن حرفهایند». کاری
که با قطعی و پاک دانستن نتیجه انتخابات شروع و با خس و خاشاک خواندن اعتراضها
ادامه یافته بود، خیلی زود به دیوار 25
خرداد خورد و بعد همینطور، دیوار و دیوارهای بعدی. دستپاچگی بود یا هنوز ناتوانی
از برآورد عمق و طول و عرض ِ «اعتراض»، که تا هفتههای بعدتر میرحسین و کروبی میتوانستند
بیمزاحمت ِ نیروهای خودجوشیدهی دیگر پرداخته، توی خیابان بروند و حتی در نمازجمعه هم شرکت کنند. دیوار حاشا که نتوانست سرکوب را منکر شود و کهریزک از پرده برون افتاد،
روز قدس و سیزده آبان، و تشییع جنازه آیتالله منتظری هم که آن غوغا در قم بر پا شد،
ظاهرا آن ژست صدرالاشاره برای مدتی کوتاه از یاد رفت. خیابان و مسجد را برای
میرحسین و کروبی ناامن کردند؛ و امن برای صاحبان نعره و دشنام. پروژه تحریک
احساسات مردم با دست مایه قرار دادن توهین ِ موهوم به تصویر امام، نگرفت تا رسید
به عاشورای 88 و بعد یک همت بلند برای اردوکشی تضمین شده خیابانی، و خواباندن اردوکشی
خیابانی رقیب و معترض. تا سیزده ماه بعدش، جنبش سبز «مُرده» بود در خیالشان، هر
چند پیر بارگاه، آیت الله جنتی، نمیتوانست هر از چند گاهی از آتشی زیر خاکستر
فتنه سبز خبر ندهد؛ و دلشورگیاش را لو ندهد. تونس و مصر که به خشم مردمانش جنبیدند،
و وقتی هنوز دعوای «بیداری اسلامی» با «بیداری انسانی» پا نگرفته بود، دو معترض،
برنامه 25 بهمن را ریختند؛ و فقط یک نامه دادند. سردار کوثری، که حالا نماینده
است، فردای 25 بهمن، پیش قراول «مرگ بر موسوی و کروبی و خاتمی» بود در صحن مجلس.
آن ژست از هم پاشیده بود. اولین جمعه بعدی، در نماز جمعه، پیر بارگاه، حکم شفاهی
را برای به اسارت بردن میر حسین و کروبی و همسرانشان خواند و آن ژست رسما به دو سال نرسیده باطل شد.
.
.
.
برای یک برداشت اشتباه. فکر نمی کردند مردی از خویش برون اید و مردمی
پاسخحذف