۱۳۹۰ شهریور ۱۴, دوشنبه

موقعی که فروغ مُرد



"... موقعی که فروغ مُرد، همه چیز عوض شد. پدرم به یه حالت عجیب گرفتار شده بود و فضایی که توی خونه ما حکمفرما بود، خیلی فضای سنگینی بود. من و مادرم خیلی برامون سخت بود که فشار غم پدرمون رو بتونیم تحمل کنیم. پدرم یه آدمی شده بود که نمی شد باهاش حرف زد، نمی شد به هیچ عنوان باهاش ارتباط برقرار کرد. تو خونه حضور داشت اما یه حضوری بود که مثل این که تو این دنیا نیست. من یادم میاد که از پنجره اتاقم بیرون رو نگاه می کردم، پایین حیاط ما درخت کاج بود، پدرم درختای کاج کاشته بود، هر دفعه که بیرون نگاه می کردم پدرم مثل آدمای - نمی دونم - توی خواب، لای این کاج ها وایستاده بود و داشت کاج ها رو بو می کرد و توی دنیای دیگه ای بود و این امواج غمی که دور و برش بود خییلی شدید بود ... اشکال طبیعتا از فروغ نبود. اشکال طبیعتا از پدرم بود که این طوری خودش رو یا وابسته کرده بود یا وابسته شده بود، جوری که قطع این وابستگی باعث شد که زندگی پدرم هم قطع بشه. تا اون جایی که به من مربوطه با این که بعد از مرگ فروغ (پدرم) تولیدات خیلی باارزشی هم داره، اما به عنوان یک انسان زنده دیگه بهش فکر نکردم. تا اون جایی که به من مربوطه، پدرم هم با مرگ فروغ، مرد".
.
.
زنده یاد کاوه گلستان، درباره پدرش: ابراهیم گلستان
منبع: مستند "سرد سبز" / ناصر صفاریان
.
.
.

۱ نظر: