کاخ های وسیع و خنک پدری را، و عافیت را، در عربستان رها کرده بود تا از غارهای تنگ و تاریک و نمور افغانستان، جنگ برای عدالت اسلامی را فرماندهی کند. عدالتی که او دنبالش بود، از روی تن های متلاشی و سوخته و پیکرهای ِ بی سر بسیاری می گذشت، و گذشت. تردیدی در درستی راهی که برگزیده بود نداشت. "بن لادن" نماد یک اندیشه است، که با مرگ فقط "اسامه"، نمرده و نمی میرد؛ اندیشه ای که "انسان" را دوست ندارد، یا دوست دارد فقط در حد "وسیله" برای "دین"ی که فقط قرائت خودش را از آن مشروع می داند. این همه صلب و سخت و خشن و دود زده. همین دو روز قبل پسری "دوازده" ساله در افغانستان خودش را منفجر کرد، خودش را کشت تا دیگران را بکشد، و کشت. "انسان" این همه تحقیر می شود در "بن لادنیسم" ... کاش بن لادن قبل از مرگ، فرصت "تردید" داشت، و کاش این "تردید" را جایی نجوا کرده باشد
.
.
.
.
چه بد میراثی جا گذاشت این لامصب !
پاسخحذفاو خود میراث دار بود ... میراث داری اما پرصدا و عمل
پاسخحذفحسین در فیس بوک نوشته:
پاسخحذف"بن لادن مرد ، جای بسی خوشحالی داره . ولی کاش روزی برسه که تفکر بن لادن از بین بره . امیدوارم در این چند روز آینده خبری در مورد کشتن مردم توسط القاعده واسه خاطر انتقام نشنویم . فقط امیدوارم با اینکه بعید می دانم"
خب. البته شاید خودش هم نمی دونست که به یه ابزار بدل شده. یک بار برای توجیه حمله. یک بار هم برای بردن گوی سبقت در انتخابات.
پاسخحذفاول اندیشه و مروجینش باید از بین بروند یا دل های آماده پذیرش بذر های اینچنینی؟
پاسخحذفhttp://dissidentvoice.org/2011/05/the-resurrection-of-osama-bin-laden/
پاسخحذف