۱۳۸۹ آذر ۱۳, شنبه

مهمان عزیز

 

 


پریشب و دیشب مان، و فقط به قدر چهار – پنج ساعت، با سید محمدعلی ابطحی عزیز سپری شد؛ معاون و رفیق ِ خاتمی ِ دوست داشتنی. سید با همسرشان در بندرعباس بودند که همدیگر را پیدا کردیم. بندرعباس سید را طلبیده بود!؛ اصلا قرار سفرشان برای تازه کردن هوای نفس، جای دیگری بود و ناگهان همه چیز ردیف شده بود که هوای دلپذیر این روزهای بندر را تجربه کنند. دیشب میزبان شان بودیم در خانه و بعد که پریدند برای تهران ِ آلوده ... یک سال و نیم بیشتر است که جای خالی "وب نوشته ها"یش را همه به خوبی حس می کنیم؛ یک جای خالی پر نشدنی. گفتم: حاج آقا! شما را که ملت در دادگاه دیدند گفتند "برای لاغری لازم نیست رژیم بگیرید، کافی است کاری کنید رژیم شما را بگیرد" ... پرسیدم: حاج آفا! از زندان که وبلاگ تان را به روز می کردید، اجازه داشتید کامنت های پست تان را هم بخوانید؟ ... خندید ... از فیلم و کتاب گفتیم. می گفت کمتر فیلم می بیند و ولی کتاب زیاد می خواند ... و البته به قول دوستی "کلی حرف بود برای نگفتن" ... کتاب عکس های غار کتله خور زنجان را به یادگار دادم؛ که عکس هایش کار خوب سیندخت است. دوستان هم کتاب عکس هرمزگان را که مجموعه ای ارزشمند از کار عکاسان هرمزگان است ... تا فرودگاه و ورود به سالن ترانزیت همراهی شان کردیم. بعضی می آمدند برای روبوسی، دست دادنی و گپی کوتاه ... مهشاد هم یک عروسک از بودن ِ دیشب برای همیشه یادگار گرفت.

۸ نظر:

  1. یادمه دوستی خیلی وقت پیش ها می گفت خیلی دلش میخواد یه روزی رهبر رو از نزدیک ببینه..من چشمام گرد شد که "واقعا؟؟" گفت : نه چون رهبره... نه چون طرفداره..فقط چون ادم معروفیه... و دوست داره حسی رو تجربه کنه که ادم از کنار یک ادم معروف بودن داره... این پست رو که خوندم یاد اون حرف افتادم اما البته که مقایسه بجایی نیست..اما فکر کردم اگر ادم کنار شخصیت معروفی باشد که دوستش هم دارد چه لذت نابی است

    (البته من به شخصه طرفداری از چنین شخصیتی رو نمی کنم چون خیلی خیلی مجهوله خیلی چیزا برام اما خوشحالم که شما حس خوبی داری)

    پاسخحذف
  2. چند روز پیش که داشتم برای اولین بار کتاب "دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد" رو میخوندم، همه اش به یاد ابطحی بودم . سلام ما رو بهش برسون، بگو زیاد به خودش سخت نگیره ها

    پاسخحذف
  3. اِي خدااااااااااااااااااااااااااااا !
    تا كي بايد اين سينه مامن غصه باشد و دردي نهفته باشد در جاي جاي استخوان هايمان؟ تا كي؟

    پاسخحذف
  4. نرگس ... هیچ وقت و در هیچ جا دیدن چهره های تلویزیونی و معروف برام جالب نبوده لااقل به اون اندازه ای که ان دوست شما بهش اعتقاد داشته. من خیلی از مقامات را از نزدیک دیده ام؛ داخلی و خارجی. در جمع هایی بوده ام که خیلی دلشان می خواست با مقامات بایستند و عکس بگیرند، من یا فراری بودم یا عکاس! و این به این دلیل نبوده که من از اون ها متنفر بوده ام؛ این طور کارها به نظرم خود لگد کُنیه! ... اما ابطحی حکایتش جداست؛ همه کسانی مثل ابطحی که در این یک سال و نیم گذشته مورد قهر و غضب نظام حاکم بوده اند آن هم نظامی که خودشان برایش زحمت ها کشیده اند. مظلوم اند و من از همراهی با مظلوم است که لذت می برم

    پاسخحذف
  5. من از ابطحی وابطحی ها متنفرم

    پاسخحذف
  6. برای ناشناس ... به خودتان ربط دارد؛ حداکثر شما هم یکی عین همان هایی که به خون سران فتنه تشنه اند! استثنا نیستید که

    پاسخحذف
  7. نوشتن این ÷ست ها خیلی خوبه چون که وزن هر کسی مشخص می شه . آقای معینی ! با این همه ادعا چرا این قدر کم وزنی ؟ اون هم کمتر از 45 کیلو ؟!!!

    پاسخحذف
  8. برای ناشناس اخیر ... من همیشه سعی کرده ام پست خوب بنویسم ... آقا یا خانم ناشناس! با این همه به نظرم ترازوی شما خیلی درست کار نمی کند. من نصف این مقدار هم که فرموده اید وزن نداریم

    پاسخحذف