دو بچه کافی است، شعاری استعماری است ... این را احمدی نژاد گفته ... شنیده اید سال های سال قبل گلادستون سیاستمدار انگلیسی قرآن را به مجلس عوام برد و گفت: "تا این کتاب الهی باشد، سیادت و برتری انگلیستان در ممالک اسلامی محال است". می دانید چرا؟ فکر می کنید گلادستون نگران موالید مسلمانان بود؟ نگران "دو بچه کافیست" بود؟ غصه بیکاری سازمان ثبت احوال را داشت؟ معطل مانده بود با پول یامفت نفت چطوری "گداپروری" کند؟ یا نگران آیه های مکرر در مکرری بود که در آن ها خدا همه را، و مسلمانان را به خصوص، به "فکر" کردن دعوت می کند و به دروغ نگفتن، ستم ستیزی و حق جویی، به "مطالعه" در خلقت "شتر" حتی. خدا کدام قوم را به خاطر داشتن بچه های کم و خانواده های کم جمعیت عذاب داده و نابود کرده؟ کدام قوم را نجات نداد وقتی "حق" را خواستند و ستودند؟ خدا "بی خیال بابا" را مذمت کرده یا "عقل معاش" را؟
*
از دیروز پرداخت یک میلیون تومان به کودکان متولد سال 89 در کشور شروع شده. چند وقت قبل هم دولت ترکیه به هر کودک متولد این کشور یک ایمیل اختصاص داد و ترتیبی داد تا این آدرس در تمام مدارک تازه متولدان درج شود؛ این یعنی برای دولت جمهوری اسلامی ایران توزیع پول مهم است و برای جمهوری سکولار ترکیه گستراندن شبکه های "ارتباط" با شهروندانش؛ در جدیدترین و سریع ترین شکل اش ... حکایت سعدی را یاد دارید: "در قاع بسيط مسافري گم شده بود و قوت و قوتش به آخر آمده و درمي چند بر ميان داشت. بسياري بگرديد و ره به جايي نبرد، پس به سختي هلاک شد. طايفهاي برسيدند و درمها ديدند پيش رويش نهاده و بر خاک نبشته: گر همه زر جعفرى دارد / مرد بىتوشه برنگيرد گام / در بيابان فقير سوخته را / شلغم پخته به كه نقره خام" ... سعدی سال های سال قبل "شاعرانه" به نکته ای مهم پی برده بود؛ این که برای مسافر گمشده، برای فقیر سوخته در بیابان، زرِ خالی جای قوت و قوّت را نمی گیرد
از دیروز پرداخت یک میلیون تومان به کودکان متولد سال 89 در کشور شروع شده. چند وقت قبل هم دولت ترکیه به هر کودک متولد این کشور یک ایمیل اختصاص داد و ترتیبی داد تا این آدرس در تمام مدارک تازه متولدان درج شود؛ این یعنی برای دولت جمهوری اسلامی ایران توزیع پول مهم است و برای جمهوری سکولار ترکیه گستراندن شبکه های "ارتباط" با شهروندانش؛ در جدیدترین و سریع ترین شکل اش ... حکایت سعدی را یاد دارید: "در قاع بسيط مسافري گم شده بود و قوت و قوتش به آخر آمده و درمي چند بر ميان داشت. بسياري بگرديد و ره به جايي نبرد، پس به سختي هلاک شد. طايفهاي برسيدند و درمها ديدند پيش رويش نهاده و بر خاک نبشته: گر همه زر جعفرى دارد / مرد بىتوشه برنگيرد گام / در بيابان فقير سوخته را / شلغم پخته به كه نقره خام" ... سعدی سال های سال قبل "شاعرانه" به نکته ای مهم پی برده بود؛ این که برای مسافر گمشده، برای فقیر سوخته در بیابان، زرِ خالی جای قوت و قوّت را نمی گیرد
آقای معینی عزیز سلام
پاسخحذفممنون از کامنتی که برایم گذاشته بودید. ضمنا مشکلی دارم که اگر ممکن باشد لطفا مرا راهنمایی بفرمائید. در کپی کردن مطالب word در پست های بلاگر با html error مواجه می شوم .
متشکرم
واقعا آدم می ماند که انی آدم چطور چنین چیزی را برای خودش حلاجی می کند و می گوید؟ یا رد دسته ی هوچی گری هایش هست یا در دسته ترفندهایش؟
پاسخحذفخودش دارد کارمندان را بیرون می کند تهران در حال ترکیدن است مسکن نیست آب نیست و کلی مکانات دیگر و خصوصا بیکاری چه جور می شود بیشتر فرزند دار شد؟ خوشبختانه نسل جوان ما فهمیده است مگر بعضی از روستاییان و قشرهایی که سطح فرهنگشان کم و باور پذیریشان زیاد است !!
قحطی چشم بینا هست وگرنه شاهد که زیاده
پاسخحذفحرف که کنتور نداره چه تو داد بزنی چه اون مدم کار خودونو می کنن تصمیم خودشونو می گیرن کاری هم نمیشه کرد
پاسخحذفعمو بیل بیلک جان! سلام عزیز ... این مشکل رو همیشه داری یا استثناست؟ ... متنت رو روی "نت پد" پیست و از اون جا روی وبلاگت کپی - پیست کن ببین مشکل حل میشه.
پاسخحذفمن نمیدونم تزهای احمقانهی این بشر آیا تمومی نداره؟!
پاسخحذفچارچنگولی موندم والله...
سلام آقای معینی عزیز
پاسخحذفممنون از راهنمایی خوبتان . با کپی در نت پد مشکلم حل شد .
باز هم متشکر.
سهمی از تمام دریاها برای شما که در ساحلی مست قدم می زنید
پاسخحذفسهمی از جنگل
سهمی از شالیزار
سهمی از استوای معتدل دلدادگی
اصلن تمامش به نام شما
از آرامش
از خواب
و شاعرانه تا زندگی دویدن
برای شما همه و همه
تنها جنگ را برای ما بگذارید
و خیره شدن در چشمان منقلب سربازان جوخه ی اعدام
تنها صدای خس خس خمپاره برای ما و از ترس مرگ از سوراخی به سوراخی خزیدن
زنجیرهایتان را بفرستید پاهایمان عادت دارد
چشمانمان به پنجره میلی ندارد دیوارها را پست کنید .
در سرزمین ما هنوز ابتدای خلقت است
و آدمها برای آب از غار بیرون می زنند
ما اینجا برای اکسیژن غوغا داریم برای یک نفس راحت مردن
برای نوشیدن خردل روزانه در صف گاز سر می بریم خویش را
برای تملک آزادی هنوز سر می بریم نیاکانمان را
و بازار میله اینجا داغ است .
داغ
سهمی از تمام دنیا به نام شما
سهمی از تمام قفس به نام ما
ما نوزادان جهان سومی عادت داریم
به ترس
به شب ادراری شاعرانه
به مرگ عادت داریم
(سامان بختیاری)