خیلی زود روند معمولا ناهمراه نخستین صفحات هر رمانی، در رمان "خرمگس" تمام می شود و برای خواندن صفحات بعدی و بعدی سُر می خوری. شرایط اجتماعی – سیاسی کنونی کشور هم در انرژی دادن برای خواندن ادامه رمان بسیار موثر است. به همین دلیل "خرمگس" حتما یکی از کتاب هایی که باید این روزها خواندش. چند جمله و پاراگرافش را برایتان انتخاب کرده ام؛ ولی خواهش می کنم با خواندن این چند جمله درباره کل فضای "خرمگس" قضاوت زود هنگامی نکنید
*
مهلک ترین سلاحی که من می شناسم هجو کردن است. اگر شما یک بار موفق شوید که "ژزوئیت"ها را مسخره کنید و مردم را وادار سازید تا به آنان و ادعاهایشان بخندند، بدون خونریزی، آنان را شکست داده اید
.
اصل نادرست است نه مشی این و آن / کدام اصل؟ قدرت سیاسی پاپ؟ / فقط همین؟ این جزیی از خطای کل است. اصل نادرست این است که هر مردی بتواند با قدرت دربند کشیدن و آزاد ساختن، بر دیگری حاکم باشد. برقراری چنین رابطه ای میان یک نفر و همنوعانش نادرست است
.
کوتاه کردن دست حکومت فی نفسه پایان کار نیست بلکه وسیله ای برای رسیدن به پایان کار است و آن چه ما واقعا در طلبش هستیم دگرگون ساختن روابط میان انسان هاست، آن وقت باید به نحو دیگری دست به کار شوید. عادت دادن مردم ناآگاه به منظره خون، طریقه بالابردن ارزشی که آنان برای حیات بشری قائلند، نیست
.
آیا آن روز را که بر دستت بوسه زدم و تو به نحو رقت انگیزی از من خواهش کردی: دیگر هرگز این کار را نکنید، به یاد داری؟ من می دانم که نیرنگ بی شرمانه ای بود؛ ولی تو باید آن را ببخشی؛ اکنون نیز بر آن نقطه از این نامه که نامت را نوشته ام بوسه می زنم. بدین ترتیب، تو را دوباره بوسیده ام، و هر دو بار بدون رضایت تو. دیگر حرفی ندارم. خدانگهدار عزیزم.
سلام
پاسخحذفاینجا (( لایک )) را کم داری. پس اینجا باید گفت: خوب!!!
محمد جان ترجمه خسرو همایون پور را نخوانده ام ولی ترجمه داریوش شاهین آنقدر زیبا و روان و هنرمندانه است که با وجود گذشت سالها همچنان در ذهنم حک شده .
پاسخحذفسلام
پاسخحذفخیلی خوشحالم از اشنایی با شما و وبلاگتون. من این نامه رو چقدر دوست دارم و مخصوصا این جملات پایانی اش را. خیلی خوشحال شدم.