۱۳۸۹ مرداد ۱, جمعه

یادگار نماز جمعه سبز

می گفت: "گلوله اشک آور را مستقیم شلیک می کردند طرف صورت مردم"؛ نماز جمعه 26 تیر سال قبل؛ همانی که رفسنجانی خطیبش بود ... یکی از پوکه ها را به یادگاری برداشته؛ تویش گل بنفشه کاشته. می گفت: فکر نمی کردم ریشه بگیرد. ولی گرفت ... روبان سبزی را هم که همان روز بسته بود به دو انگشتش، حالا گره زده دور همین پوکه ... این یادگاری عزیز را همه می بینند؛ وقتی مهمان خانه اش هستند

۱۱ نظر:

  1. پست دلنشینی بود . ممنون .

    پاسخحذف
  2. همانطور که هیچکس فکر نمی کرد ریشه بگیرد این حس سبز ، این ایده ی سبز، این راه سبز ، این نگاه سبز واین جنبش سبز . اما گرفت .
    بسیار زیبا بود .پاینده باشید .
    ضمنا از آب و هوای وطن لذت ببرید فراوان . خوش بگذرد.

    پاسخحذف
  3. معمولا هر روز میام راز سر به مهر
    و پستاتون به فکر وادارم می کنه
    از این بابت سپاس
    اما این پستتون یه حس خاص داشت ...من را برد به نماز جمعه ای سبز...
    متشکرم

    پاسخحذف
  4. عالي بود مطلبتون
    از اون مطالبي بود كه در عين سياسي بودن پر است از احساسات زيبا

    پاسخحذف
  5. :) قشنگ بودو البته غمناک... کاش یه روزی برسه همه جا پر از گل بنفشه بشه اما نه توی پوکه ها که توی دلها...

    پاسخحذف
  6. گيرم که در باورتان به خاک نشسته ام! و ساقه هاي جوانم از ضربه هاي تبرهاي‌تان زخم‌دار است با ريشه چه مي‌کنيد؟ گيرم که بر سر اين باغ بنشسته در کمين پرنده‌ايد پرواز را علامت ممنوع ميزنيد با جوجه هاي نشسته در آشيان چه مي کنيد؟ گيرم که مي‌کشيد گيرم که مي‌بريد گيرم که مي‌زنيد با رويش ناگزير جوانه چه مي‌کنيد؟

    خسرو گلسرخي

    پاسخحذف
  7. سلام
    یاد داستانی افتادم که وقتی بچه بودم می‌خوندمش.اتفاقا خیلی هم دوسش داشتم.
    تیستوی سبزانگشتی رو یادتونه؟

    پاسخحذف
  8. سلام
    مرسی.خیلی تاثیرگذار بود.جنبش هم مثه همین گل بود و هست فقط با این تفاوت که عمره جنبش ما ابدی خواهد بود به یاری خدا.سبز باشید

    پاسخحذف
  9. چه خوب شد که پا گرفت
    دل آدم قرص می شه یه جورایی


    شاید چندان مرتبط نباشه اما آخر بهشت خاکستری مهاجرانی هم یه گیاه جوانه زد و من چقد اون داستان رو دوست دارم.

    پاسخحذف
  10. خاطره بسيار قشنگي بود! ما بشماريم

    پاسخحذف
  11. چه كار قشنگني

    پاسخحذف