۱۳۸۷ مرداد ۸, سه‌شنبه

لذت خواندن


دیروز تصادفی بین کتابها، چشمم افتاد به کتاب "زنده باد وطن" عزیز نسین؛ کتابی با کاغذ کاهی و چاپ قدیم. خاطرم شوت شد به تابستانی در بیست و چند سال قبل. علیرضا، برادرم، مجموعه ای از کتاب های عزیز نسین را آورده بود خانه و من که هلاک خواندن داستان و رمان بودم؛ یکی یکی آن را کش رفتم و لذتمندانه خواندم و بعد سر جایشان گذاشتم؛ چقدر حس خوبی داشت خواندن کتاب در گوشه ای دنج وقتی همه در خواب بعد از ظهری تابستان بودند. داستان های طنز عزیز نسین این لذت فراموش نشدنی را بیشتر و بیشتر می کرد ... آن قدر کتاب می خواندم تا صدای لرزش استکان و بشقاب روی سینی که مادر با خود می آورد؛ خبر از پایان خواب بعدازظهری می داد؛ زیباترین صدای بیدار باشی که دیگر نخواهمش شنید ... یاد آن روزها همگی به خیر؛ از آن روزها حالا با من فقط یادی مانده و همان "لذت خواندن و خواندن". مهشاد هم علاقه خاصی به ورق زدن کتاب و روزنامه دارد؛ می گردد و می گردد تا نشان و عکسی آشنا پیدا کند ...

۱ نظر:

  1. محمد عزیز سلام ببخش که این اواخر اصلا وقت خواندن مطالبت رو ندارم . کارم خیلی زیاده . ولی نمیدونی که چقدر خوشحال شدم عکس دخمل گلت رو دیدم , چه روزنامه ایی میخونه نازشو برم . خلاصه باید ادای باباش رو در بیاره دیگه . ببوسش از قول من خیلی . به همسر گلت هم سلام گرم برسون . همیشه سبز باشید و افتابی .

    پاسخحذف