در ملاقات با بی نظیر بوتو – فروردین سال 73 - اتفاق جالبی افتاد و آن این که در حین مذاکره، نزدیک ظهر، بچه ایشان از مدرسه آمد و پیشکارش او را آورد – یک بچه شش هفت ساله ای بود که یک دفعه دوید طرف مادرش – در حالی که ما داشتیم مذاکره می کردیم و جالب این بود که خانم بوتو مذاکره را قطع کرد و بچه اش را به بغل گرفت و روی زانویش نشاند و بوسید. من از این روحیه ایشان خیلی خوشم آمد خیلی مسلط بچه را نوازش کرد و بعد هم گفت: پسرم است. گفتم البته محسوس بود و خیلی کار خوبی کردید که تحویلش گرفتید. بعد هم یک شوخی با هم کردیم؛ ایشان به من گفت: شما چند تا بچه دارید؟ من گفتم: بچه زیاد دارم از هر سایزش را بخواهید؛ از دانشگاهی تا دبستانی دارم. با این جواب همه خندیدند. آن جلسه ی مذاکره مدتی تحت تاثیر این اتفاق به تعارفات و خوش و بش گذشت و مقداری هم راجع به مسائل فی مابین ایران و پاکستان، مواد مخدر و مرز مشترک و قاچاق و مساله کشمیر و مشترکاتی که با هم داشتیم بحث شد ... خاطرات ناطق نوری – جلد دوم – صفحه 187
بامزه بود ودر عین حال تلخ .فقط باید گفت آی آقا
پاسخحذف