۱۳۸۶ مهر ۱۹, پنجشنبه

نامه ای با لنین

لنین! قرار است جسد مومیایی شده تو را بعد از 83 سال به زیر خاک بفرستند ... دنیای عجیبی است ... جایی خواندم در محلی که زنی به سویت شلیک کرد و تیرش به خطا رفت، فی المجلس ده ها تن را اعدام کردند. هیچکدام از آن قربانیان بینوا را مومیایی نکرده و شاید همان خونریزان به زیر خاک فرستادند. خودت و همه کسانی که زیر تمثال نامبارکت پشت میز رهبری شوروی کمونیستی نشستند به اسم طبقه کارگر، کاری ترین زخم ها را بر پیکر آزادی وارد کردید. هنوز خواندن خاطرات زندانیان سیاسی دورانی که تو آغازگرش بودی مو بر تن سیخ می کند. تاریخ پر است از کسانی چون تو که روی دوش مردم بالا می روند و بعد که خوب جا افتادند، روی دوش همین مردم کارد سلاخی را بیرون می آورند و سر خود مردم را گوش تا گوش می برند ... دنیای عجیبی است ... تو را به زور از نپوسیدن دور کرده اند ... اما تو همان روزی که فکر کردی حق داری آن کارد سلاخی را بی هیچ سئوال و جوابی بالای سرت بچرخانی، پوسیده بودی

۳ نظر:

  1. روزگار غریبی است...من با غم مواج در این پست کاری ندارم اما شادی پست قبل دنیایی بود واسه خودش... عالی بود..و این عکس که همون دفعه اول ادمو سر ذوق میاره تا میبینه:)

    پاسخحذف
  2. اول اینکه من وبلاگتون رو دوست دارم و از تنوع مطالبش لذت میبرم نو نظر سنجیتون هم شرکت کردم/ ان بهونه های ساده شاد شدن برام قشنگ بود .ما یه تمرینی داریم که هر چی که در روز میتونه شادمون کنه رو لیست کنیم.منم درینباره تو وبلاگم کینویسم.اینا نکات ریزی هستند که ما برای دادن انرژی مثبت بخودمون یادآوری میکنیم.خیلی خوبه.

    پاسخحذف
  3. امثال این آقا از بیشعوری مزمن مردم سو استفاده می کنند ،مثل کاری که انسان با خر می کند!بعد 83 سال هیچ اتفاقی نیفتاده!آزادی را سیفون باید کشید !ببخشید دوست من کمی تند شد

    پاسخحذف