۱۳۸۵ تیر ۴, یکشنبه

قربان

"قربان" را همه کسانی که به امامزاده یعقوب رفته اند می شناسند. مردی که دچار نوعی عقب ماندگی ذهنی بود و روزگارش را با جفت کردن کفش زائران می گذراند یا برای زوار و خدام پادویی می کرد. اتاق کوچکی سهم او بود برای لختی آسودن و لقمه ای نان خوردن. "قربان" هر چه کم داشت از مهربانی و قدرشناسی لبریز بود. مضایقه نمی کرد از مهربانی . دریغ نداشت از شکر و سپاس و صبر. هنوز دوران شیرین کودکی را به یاد می آورم و رفتنمان به امامزاده یعقوب بر بالای تپه ای خوش منظره را. و ترس کودکانه مان از "قربان" را. اما او ترسناک نبود. بعد از فوت بهبود دایی هر وقت مادر را می دید ، یاد خیری می کرد از دایی که شاید روزی و جایی دستش را گرفته بود... امروز چهارم تیر ماه است. "قربان" دقیقا دو سال تمام است که همان حوالی جایی که همیشه بود، آرام گرفته. ما بزرگتر شده ایم. بنای جدیدی برای امامزاده می سازند خیلی شیک تر و بزرگتر. "قربان" آرام گرفته، آرام.

۳ نظر:

  1. یعنی دوستان فواد سوال نکرده اند که گذشته فواد چه بوده است؟ فواد که این روزها به پایتخت کوچ کرده ودر تخت طاووس اقامت کرده این روزها عجیب یاد طبقه محروم افتاده. فواد با حدود یک میلیارد تومان سرمایه خانوادگی امروز مذمت سرمایه میکند و مرده باد سرمایه دار میگوید و برای کارگر مویه میکند. همان طبقه ای که هنوز هم در برده داری مدرن جناب شمس خدمت میکنند و حرمت نمی بینند. من و فواد در نوجوانی با هم مراودت داشتیم و من کارگر بودم و فواد ارباب زاده. در موسم انتخابات مجلس هفتم من در مجمع روحانیون بودم و فواد در جبهه مشارکت. به هنگام دولت هفتم هر دو در مشارکت بودیم و امروز من بی حزب به دنبا دنیای حقیقی ام و فواد بر طبل عدالت میکوبد و گذشته خویش از خاطر زدوده. معتقدم انسانها نهاد پاکی دارند. اما کاش فواد ذره ای از آن نهاد پاک را در خدمت حقیقت قرار میداد و میگفت و براعت می طلبید. جناب شمس اگر واقعا به گفتارتان صادقید نقدی بر عملکرد پدر گرامی بنویسید و برای من هم توضیح دهید که مخارج تحصیل و منزل و مبارزات شما بر علیه سرمایه داری از کجا تامین میشود؟

    آیا پشتیبان شما در تمامی این مراحل سرمایه پدر شما نبوده؟

    آیا این سرمایه حاصل تلاش و بیگاری من و دوستان من در بنگاههای متععدد اقتصادی خاندان شمس نبوده؟

    واین بنگاهها در عرض این چند ده سال چند کارگر اخراجی داشته است؟ کارگرانی که بیمه نمی شدند.

    حقوقشان در حد فاجعه بود و ساتور اخراج هر لحظه بر گردنشان بود.

    باز هم حکایت باقیست. اگر جناب شمس رضایت دهند ذکر جزئیات کار در بنگاههای اقتصادی شمس و شرکا خالی از لطف نیست. اما فوادخان باید پاسخ دهند. پاسخ تمامی دانشجویانی که فریفته اند. دانشجویانی که خود شاید قربانی برده داری نوین خاندان شمس باشند.

    پاسخحذف
  2. یعنی دوستان فواد سوال نکرده اند که گذشته فواد چه بوده است؟ فواد که این روزها به پایتخت کوچ کرده ودر تخت طاووس اقامت کرده این روزها عجیب یاد طبقه محروم افتاده. فواد با حدود یک میلیارد تومان سرمایه خانوادگی امروز مذمت سرمایه میکند و مرده باد سرمایه دار میگوید و برای کارگر مویه میکند. همان طبقه ای که هنوز هم در برده داری مدرن جناب شمس خدمت میکنند و حرمت نمی بینند. من و فواد در نوجوانی با هم مراودت داشتیم و من کارگر بودم و فواد ارباب زاده. در موسم انتخابات مجلس هفتم من در مجمع روحانیون بودم و فواد در جبهه مشارکت. به هنگام دولت هفتم هر دو در مشارکت بودیم و امروز من بی حزب به دنبا دنیای حقیقی ام و فواد بر طبل عدالت میکوبد و گذشته خویش از خاطر زدوده. معتقدم انسانها نهاد پاکی دارند. اما کاش فواد ذره ای از آن نهاد پاک را در خدمت حقیقت قرار میداد و میگفت و براعت می طلبید. جناب شمس اگر واقعا به گفتارتان صادقید نقدی بر عملکرد پدر گرامی بنویسید و برای من هم توضیح دهید که مخارج تحصیل و منزل و مبارزات شما بر علیه سرمایه داری از کجا تامین میشود؟

    آیا پشتیبان شما در تمامی این مراحل سرمایه پدر شما نبوده؟

    آیا این سرمایه حاصل تلاش و بیگاری من و دوستان من در بنگاههای متععدد اقتصادی خاندان شمس نبوده؟

    واین بنگاهها در عرض این چند ده سال چند کارگر اخراجی داشته است؟ کارگرانی که بیمه نمی شدند.

    حقوقشان در حد فاجعه بود و ساتور اخراج هر لحظه بر گردنشان بود.

    باز هم حکایت باقیست. اگر جناب شمس رضایت دهند ذکر جزئیات کار در بنگاههای اقتصادی شمس و شرکا خالی از لطف نیست. اما فوادخان باید پاسخ دهند. پاسخ تمامی دانشجویانی که فریفته اند. دانشجویانی که خود شاید قربانی برده داری نوین خاندان شمس باشند.

    پاسخحذف
  3. "قربان" ، نوستالژي كودكي ...

    خدايش بيامرزد . يادم مي آيد از كودكي ام همانطور بود تا روزي كه از دنيا رفت . عجب حافظه اي داشت و بسيار هم باهوش بود در صورتي كه خيلي ها ديوانه به حسابش مي آوردند . اسم تك تك اعضاي خانواده را بلد بود و هر وقت به امامزاده يعقوب مي رفتيم همه شان را حضور غياب مي كرد . يادم مي آيد روزي همراه خانواده به امامزاده رفته بوديم كه وقتي ما را ديد گفت : از ابهر برايتان ميهمان آمده ، توجهي نكرديم و بعد از زيارت وقتي به در خانه رسيديم ، ميهمان هايمان را ديديم كه خيلي وقت بود پشت در منتظر مانده بودند .اگر از كسي بدي ديده بود محال ممكن بود كه از ياد ببرد و خوبي را هم همينطور . خانه خواهرش نزديكي خانه ما بود ،‌ روبروي سقاخانه ( راستي محمد آقا سقاخانه را به شكل بسيار زيبايي بازسازي كرده اند ) ، هر وقت به خانه خواهرش مي آمد سري هم به خانه ما مي زد ، نه در مي زد ، نه زنگ ، همينطور مستقيم وارد اتاق ميهمان مي شد .
    حالم به خورد از آدم هاي ظاهر الصلاحي كه قربان بساط خنده و تفريحشان بود ( همان پدرخوانده ها و وارثان صائين قلعه را مي گويم ، خودت مي داني منظورم چه كس و كساني است ) . وقت شام بشقاب و كاسه اش را برمي داشت و سراغ آشنايان مي رفت و طلب شام مي كرد .
    يادش بخير .
    امامزاده يعقوب اين روزها ديگر خيلي شلوغ شده ؛ حال و هوايش هم فرق كرده ، وقت دلتنگي فاتحه اي كنار مزار قربان كمي آرامم مي كنند .
    راستي قربان در روز تولدش از دنيا رفت ... چهارم تيرماه

    پاسخحذف