(1)
پریمو
لوی (1987 – 1919. نویسنده و شیمیدان ایتالیایی) در پاسخ به این که «چرا می نویسیم؟»،
9 دلیل آورده (ر.ک: مجله همشهری داستان، شماره 16، شهریور 91، ص 205). دلیل نهم این
است: «نوشتن از سر عادت: و در آخر، این انگیزه که از همه غم انگیزتر است، جالب نیست
اما پیش می آید. ممکن است روند کار، حرفه ی نوشتم و اشتیاق نویسنده و زندگی و فرم بخشیدن
به تصاویری که مشتاقانه گردآورده، سیری قهقرایی بگیرد و دیگر هیچ میل و آرزویی، حتی
آرزوی پول و شهرت نداشته باشد و بیشتر از سر عادت بنویسد، فقط برای این که «نامش» فراموش
نشود. مراقب کاری که انجام می دهید باشید. این جاده راه به جایی نخواهد برد . چنین
نویسنده ای به طرزی مرگ بار صرفا خودش را تکرار خواهد کرد. سکوت قاطعانه و موقت بسیار
شرافتمندانه تر است.»
.
(2)
خارپشت
(یا همان جوجه تیغی) یک عادتی دارد گویا؛ این که فوری تیغ میاندازد به هر که گمان
بد از او میبرد. نیچه در «چنین گفت زرتشت» نوشته: «تیغ گشادن در برابر هر چیز ِ خُرد،
خِردمندی ِ خارپُشتان است.»؛ نوعی سفارش به سکوت است، نه؟!
آلبر
کامو هم در نمایشنامه کالیگولا، و از زبان کالیگولا می گوید: «تو فرصت سکوت را از دست
دادی.»؛ فرصت؟ همیشه انگار این «حرف زدن» است که فرصت است!
.
(3)
مصطفی
ملکیان میگوید: «بارها شنيده ام كه مي گويند اين صدا لايق اين مجلس نيست، من اينها
را نميفهمم. سكوت لايق جلسه دعاست ما در مجلس دعا بايد واقعاً سكوت داشته باشيم و
اطراف خودمان را تاريك كنيم تا بتوانيم سكوت همه جانبه داشته باشيم و در خودمان فرو
برويم. هر چه اين سكوتها را بيشتر آرزو كنيم من گمانم بر اين است كه صداي خدا بيشتر
در درون شنيده مي شود. باز من از تعبير آگوستين قديس استفاده مي كنم. او مي گفت: «گاهي
خداوند به من مي گويد كمي آهستهتر، من هم دارم حرف مي زنم.» ما واقعاً اينگونه ايم
كه هيچگاه امان نمي دهيم كه صداي خدا به گوش ما برسد. صداي خدا را فقط در سكوت ميتوان
شنيد و نه در سخن گفتن كه مرسوم شده است، با بدترين محتويات و دونترين خواسته ها و
ناسازگارترين آواها براي مجلس دعا و مجلس معنا. در مجلس معنا، در سكوت صدا هم هست ولي
صدايي بسيار نرم و بسيار لطيف. من بارها گفتهام كه اگر من خودم مي خواستم مجلس دعا
برگزار كنم ميگفتم كه بلندگو را قطع كنيد، نه اينكه وقت دعا آن را دو برابر و سه برابر
كنيد. اينها به دليل اين است كه توجه ما كم است و اينها همهاش به خاطر اين است كه
ما معنويت دين را فداي فرمهاي دين مي كنيم ... حضرت علي بن ابيطالب در باب ابوذر مي
فرمايند: «در گذشته يك برادر ايماني داشتم كه از بس دنيا در نظرش حقير بود، نزد من
عظيم مي نمود. شكمش بر او هيچ سلطه اي نداشت زيرا هيچ غذايي نبود كه او هوس آن را بكند
و هيچ غذايي هم نبود كه آن را بيابد از آن فراوان بخورد ... (يكي از ويژگي هايش نيز
اين بود:) فراوان مي شد كه ديگران در كلام بر او غلبه كنند ولي كسي در سكوت بر او غلبه
نمي كرد.»(+)
.
(4)
گاهی
سکوت ... همین.
.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر