۱۴۰۴ فروردین ۲۶, سه‌شنبه

احد جاودانی

 



اولین بار آقای احد جاودانی را در جریان یک نمایشگاه کتاب در فرهنگسرای امام خمینی دیدم (پاییز سال ۸٠). من به عنوان خبرنگار آنجا بودم و آقای جاودانی به عنوان مدیرکل جدید فرهنگ و ارشاد استان زنجان. از مازندران آمده بود. خودم را معرفی کردم، گرم تحویل گرفت. صحبت از کار رسانه کردیم. به ملایمت و با خنده گله کرد از رویه نشریه ما که در خط انتقاد از تیم جدید استانداری و اطرافیان استاندار تازه از راه رسیده‌ی مازندرانی (آقای جعفر رحمانزاده) بود. یادم نیست از کارمان در نشریه، در آن دیدار، دفاع کرده باشم!


 دیدار بعدی، چند هفته بعد، ضیافت افطاری اداره کل ارشاد بود در هتل آسیا. آقای جاودانی از من خواست به دفترش بروم؛ حاصل گفت‌وگو شروع به کار من بود به عنوان مسئول روابط عمومی اداره کل ارشاد زنجان از میانه دی ماه سال ۸۰ (تا ابتدای خرداد۸۴).


آقای جاودانی جان تازه بخشیده بود بر کالبد پر رخوت ارشاد. مدیری واقعا فرهنگی بود؛ اهل تعامل بود بی‌توجه به گرایش‌های سیاسی افراد و هنرمندان، با مرکز و سایر استان‌ها و شهرستان‌ها ارتباط زیادی می‌گرفت. با منتقدان حتی گاه بی‌سوادش صبورانه گفت‌وگو می‌کرد؛ جلسه گفت‌وگو با اعضای بسیج دانشجویی دانشگاه زنجان به رهبری "حسین ع" (دانشجوی برق) را، در دفتر این تشکل، از یاد نمی‌برم که علیه نمایشگاه کتاب و محتوای کتاب‌ها، شب‌نامه‌طور اطلاعیه توزیع کرده بودند و در اطلاعیه‌شان، آیه قرآنی اشتباه بود! آقای جاودانی اصرار داشت که بداند حرف‌شان چیست! به انجمن زنجانی‌های مقیم تهران نزدیک شدند برای جلب نظرشان به زادگاه‌شان؛ که کاری را در زنجان دست بگیرند و روی قول حمایت ارشاد حساب کنند. یک روز هم در زنجان میزبان‌شان شدیم. روزهای پر امید و روشنی بود... 


همزمان که داشت انواع فشارها را بابت حضور یک روزنامه‌نگار منتقد در جایگاه روابط عمومی اداره‌اش تحمل می‌کرد، به او (یعنی که به من!) اعتماد به نفس هم می‌داد! بعدتر به من گفت: از ... آمده بودند با پرونده‌ای علیه تو که «چرا فلانی را آورده‌ای ارشاد؟» بعد از انتشار یادداشتی از من در نشریه‌مان علیه یکی از نمایندگان وقت زنجان در مجلس، او به آقای جاودانی زنگ زده بود که «چرا حقوق بیت‌المال را می‌دهی به چنین کسی؟»! یا پسر معاون استاندار (که مورد انتقاد ما در نشریه بود) خیلی وقیحانه به خودم گفت اگر وضع همین طور ادامه داشته باشد، معلوم نیست کسر بودجه ارشاد تامین شود! 


به آقای جاودانی گفته بودم من بین نشریه و حضور در ارشاد، تحت این فشارها به شما، نشریه را انتخاب می‌کنم. کافی‌ست اشاره کنید تا شرّ من از شما دور شود! ... آقای مدیرکل هیچ تحکمی بابت کار مطبوعاتی من نکرد و من در ارشاد ماندگار شدم.


با این همه، آقای جاودانی زود چشم وزارتخانه را گرفت؛ درخشیده بود و کمتر از دو سال بعد از زنجان رفت به ارشاد آذربایجان غربی و جانشین کسی شد که یک سره ۲٠ سال یا بیشتر آن پست را در اشغال داشت! 


بعد از آقای جاودانی، آقای حسین شاکری مدیرکل شد که خیلی پرسابقه‌تر بود ولی ارشاد دیگر دلچسب و گوارا نبود. یک‌سال‌ونیم، کمتر یا بیشتر، با آقای شاکری، در همان پست، کار کردم ولی اردیبهشت ماه ۸۴، آماده خروج شدم و برای آخرین بار از سازمانی دولتی خارج شدم. 


آن سو، آقای جاودانی در دوره احمدی‌نژاد به یکی از شرکت‌های تابعه وزارت نیرو رفت و در دوره روحانی دوباره به ارشاد برگشت و مدیرکل ارشاد مازندران (زادگاه خودش) و تهران هم شد.


سال ۹۸ شانس خود را برای ورود به مجلس از نوشهر-چالوس آزمود ولی شورای نگهبان بعد از پایان مهلت تبلیغات، صلاحیت او را احراز کرد!


در گذر بیش از ۲۳ سال و فاصله‌های بسیار، مراوده و تماس ما قطع نشد. طبع بلند، روی خوش و علاقه‌مندی به حفظ ارتباط آقای جاودانی بوده که این حلقه را همچنان مستحکم نگاه داشته... 

 

چند روز قبل در مرور آرشیو «پیام زنجان»، به خبر مصاحبه آقای جاودانی رسیده بودم، عکس را برای خودشان فرستادم، نوشت: «یادش به خیر. دوران خوبی بود البته با کمک‌های شما.»... چطور می‌شود کسی چنین فروتن را از یاد بُرد؟

 

+ یادداشت نوزده سال قبلم

+ در اینستاگرام (خلاصه)



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر