۱۳۸۵ اردیبهشت ۲۴, یکشنبه

آقای جاودانی عزیز


دی ماه سال 80 که من کارم را در اداره کل فرهنگ و ارشاد زنجان آغاز کردم٬ دو ماهی می شد که مدیر کل جدید از مازندران آمده بود. آقای جاودانی قبل از زنجان در ساری معاون فرهنگی اداره کل فرهنگ و ارشاد بود. /ا
با وجود آن که عضو یک حزب سیاسی (جبهه مشارکت) بود ولی انصافا در کار خود گرایش سیاسی اش را دخالت نمی داد. بسیار پرانرژی در زنجان شروع کرد. برنامه و جشنواره پشت سر هم . ایده و عمل نو پی در پی . بیست و هشت ماهی زنجان بود تا آن که زودتر از موعد جابجا شد و بردنش استان آذربایجان غربی و شد جانشین حجت الاسلام مدیر کلی که 22 سال مدیر فرهنگ و ارشاد آن استان بود! ... /ا
اما من نمی خواهم درباره مدیریت آقای جاودانی بنویسم . دیشب تلفنی با هم صحبت کردیم و این بهانه ای شد تا اینجا درباره یک حاشیه در دوره مدیریت ایشان مطلبی بنویسم و این حاشیه مربوط می شود به این که من همزمانی که زیر دست آقای جاودانی کار می کردم در نشریه خودمان هم فعالیت مطبوعاتی داشتم از آن فعالیت ها که هر از چند گاهی رک و پوست کنده حال گیری می کردم از استاندار و معاونش گرفته تا نماینده مجلس و جبهه مشارکت. قدری بیشتر توضیح می دهم ... /ا
درباره سفرهای بی حساب و کتاب و نتیجه خارجی معاون وقت استاندار (که از قضا هم استاندار و هم معاون استاندار و هم رییس روابط عمومی استانداری هر سه مازندرانی و دوست جاودانی بودند) مطالبی نوشتم. چون با خودمن نمی توانستند برخورد کنند (البته حساب خود استاندار وقت را جدا می کنم) به خصوص از طریق رییس اصلاح طلب روابط عمومی استانداری (حجت الاسلام و المسلمین ابراهیمی) فشار فوق العاده ای به آقای جاودانی وارد می کردند که چرا کارمندت چنین می نویسد. یک بار رییس مازندرانی سازمان بازرگانی به جاودانی گفته بود که تو نمی توانی این معینی را اخراج کنی؟! (البته در سفرمالزی روابط با این آقای رییس سازمان بازرگانی حسنه شد. یک روز برگشت و به من گفت : اصلا فکر نمی کردم تو این طوری باشی (آن قدر که من خوب و دوست داشتنی بودم! )). همکاران مطبوعاتی هم حزبی معاون استاندار و رییس روابط عمومی استانداری هم در نشریه های خود مستقیم و غیر مستقیم مرا مورد حمله قرار می دادند و جالب این که ادعای اصلاح طلبی و طرفداری از آزادی بیانشان گوش فلک را پاره کرده بود (و می کند) . یک بار هم علیه نماینده وقت زنجان در مجلس (سید افضل موسوی) مطلبی نوشتم که دو روز بعد زنگ زد به آقای جاودانی و با کمال صراحت و وقاحت خواستار اخراج من از اداره ارشاد شد. یک بار هم که محمد نباتی عزیز (بدون آن که من سوژه به دستش داده باشم که البته در این حد هم نیستم) مطلبی علیه عملکرد جبهه مشارکت به من داد تا چاپ شود و من هم چاپش کردم چنان شانتاژی علیه من به راه انداختند که بیا و ببین! با این همه آقای جاودانی هیچ گاه در کار مطبوعاتی من از موضع مدیریتی وارد نشد و مرا تحت فشار قرار نداد. گاهی این فشارها به حدی می رسید که من دلم به حال آقای جاودانی می سوخت و طبیعتا دچار خود سانسوری می شدم. یک بار به آقای جاودانی گفتم که اگر مزاحم کار شما هستم بروم. من بین ارشاد و نشریه حتما کار نشریه را ترجیح می دهم. ولی او گفت: نه بمان. خبر هم داشتم که خیلی از اخبار فشارهای وارده را به من منتقل هم نمی کند... /ا
حالا من دیگر کار مطبوعاتی نمی کنم و چند سالی است آن دوران سپری شده . آقای جاودانی اما همچنان مدیر کل است. مدیر کل هم که نباشد من او را دوست دارم. /ا

۳ نظر:

  1. Nice colors. Keep up the good work. thnx!
    »

    پاسخحذف
  2. Nice colors. Keep up the good work. thnx!
    »

    پاسخحذف
  3. Nice idea with this site its better than most of the rubbish I come across.
    »

    پاسخحذف