۱۴۰۳ مرداد ۷, یکشنبه

آن‌چه گاهی امیدوار می‌کند

 





مسعود سلطانی‌فر (اولین استاندار محمد خاتمی در زنجان) قرار بود برای چهار سال دوم ریاست‌جمهوری خاتمی، استاندار گیلان شود. یکی از نشریات رشت از من خواسته بود با او در این باره مصاحبه کنم. از او درباره زندگی‌اش پرسیدم. گفت در فلان سال در تهران متولد شدم و الی آخر ... چند ماه بعد در جریان یک مصاحبه با ابوالفضل شکوری (نماینده وقت زنجان در مجلس) وقتی صحبت از سلطانی‌فر شد، گفت که او متولد نجف‌آباد اصفهان است. من تکذیب کردم! شکوری گفت: خودم شناسنامه‌اش را دیده‌ام! ... از آن روز برای من سلطانی‌فر شد یک سهل‌‌‌الدروغ‌گو! البته بزرگ‌ترین لکه سیاه دوره حضورش در زنجان، پایه‌گذاری "شهرک (جهنمی) روی" بود!

قضاوت من از استانداران به همین صورت خیلی ساده و شخصی است، مبتنی بر نشانه‌های کوچک ولی مهم، و چه بسا قضاوتی گاهی نادرست و ناقص!

بر همین مبنا جعفر رحمانزاده (استاندار دوم خاتمی در زنجان) را صادق و ساده شناختم، شاید بزرگترین اشتباه‌اش آوردن احمد سرخ‌پر (معاون‌اش) بود که هنوز بسیاری خاطره‌های متاثرکننده‌ای از شیوه مدیریت در زنجان او دارند.

از نوذری (استاندار اول احمدی‌نژاد) شناخت زیادی ندارم و قضاوتی هم نمی‌کنم؛ آن روزگار صدها کیلومتر از زنجان دور بودم!

اخبار سردار عبدالمحمد رئوفی‌نژاد (استاندار دوم احمدی‌نژاد در زنجان) را پی‌گیر بودم؛ او را با دلباختن به دختر جوان زنجانی و ازدواج با او سر پیری و آن همراهی نفرت‌انگیزاش با دولت وقت در تحقیر دکتر یوسف ثبوتی (در ماجرای عزل از ریاست دانشگاه علوم پایه) به خاطر سپرده‌ام. در دوران وفور دلارهای نفتی نمی‌دانم چه کرد و نکرد؛ کار سرهنگی کرد یا فرهنگی؟! خوب که رفت و نیامد!

جمشید انصاری اولین استاندار حسن روحانی در زنجان، بعد از سجاد کاظمی (استاندار آخر رفسنجانی در زنجان) دومین استاندار بومی بود؛ سنگین‌ترین رزومه کاری را بین استانداران داشته. وقتی سهم‌خواهی بی‌محابای اعضای ستاد تبلیغات انتخاباتی روحانی را در زنجان، رد کرد، اخ شد! گوشت‌تلخ و صریح و در عین حال دقیق بود، از استبداد رأی هم بدش نمی‌آمد! شایعاتی که از نوع تشریک مساعی‌اش با ابراهیم جمیلی شنیده‌ام، حالم را ناخوش کرده است! او ترقی کرد و پنج سال معاون رئیس‌جمهوری شد.

اسدالله درویش‌امیری (استاندار دوم روحانی) هم مثل هم‌استانی‌اش (جعفر رحمان‌زاده مازندرانی) به  نظرم صادق و ساده آمده بود.

فتح‌الله حقیقی (استاندار سوم و آخر روحانی) اما کم‌مایه‌ترین استاندار بوده!  حضور در اکبرجوجه و لمس مرغ‌های پخته (برای بررسی بیشتر!) تا انتشار عکس بوسیدن ضریح و هل دادن پراید و کشیک لب جاده برای عبور نکردن کامیون‌های مرغ، از او استانداری نااستاندار ساخت! انگار انتقام حسن روحانی بود از مردم زنجان که به ابراهیم رئیسی در سال ۹۶، بیشتر از او رای داده بودند!

در بین همه این‌هایی که درست و نادرست و خوب و بد شناختم‌شان اما "محسن افشارچی" استاندار اول و آخر مرحوم رئیسی از جنس دیگری بود.

با وجود این‌که رئیس‌جمهوری شدن ابراهیم رئیسی محصول انتخاباتی بسیار غیررقابتی و مهندسی‌شده بود ولی استانداری که نصیب زنجان شد، استانداری خوب و چه بسا خیلی خوب بود.

واقع امر این است که کشور هیچ اوضاع خوبی ندارد و هیچ امیدی هم به بهبود اوضاع – دست‌کم در کوتاه و میان‌مدت – نیست. نظام تصمیم گرفته با منافع قدرت‌های برتر اقتصادی جهان همچنان معارضه کند و از اول هم قرار نبود آن‌ها فقط بنشینند و تماشا کنند؛ نتیجه این شده که قاطبه ملت ایران مدام در حال فقیر شدن‌اند و مفهوم انتزاعی "ایران قوی" جای مفهوم عینی "مردم قوی" را گرفته است.

سعی می‌کنم کمال‌گرا نباشم، همزمان هیچ قرابت و ارادتی به آن مسلکی که این وضعیت را به طرق مختلف توجیه می‌کند و بهتر شدن اوضاع را به آینده موهوم و یا حتی به بهشت موکول می‌کند ندارم؛ هیچ اصراری هم ندارم که بگویم این منم که درست فهمیده‌ام و دیگران غلط می‌کنند ... در این میانه‌ی بلا اگر کسی سکانی به دست می‌گیرد که دست‌کم راحت و زیاد دروغ نمی‌گوید، آراسته به خوشنامی خانوادگی و پاکدستی است، مدرک تحصیلی معتبر و به روزی دارد، و گره باز کردن از کار مردم – و نه خودش – را در همه تلاش‌هایش نشان می‌دهد (هر چند چه بسا گاهی ناموفق)، من یکی خوشحال می‌شوم و به قدری مقدور، امیدوار. دکتر محسن افشارچی را از این زمره می‌دانم. خدایش رحمت کناد و همیشه عزیز و سرفراز فرماید.










هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر