من فقط توانسته بودم "یاد" غمت را با خود بیاورم، هیچ از آن نکاسته بودم («گرم یاد آوری یا نه»)؛ توشه دیگری نداشتم، حتی "کلمه" هم نبود که مرا و نورچشمهایم را نجات بوده، یا حتی خیال ِ نجات؛ در فقدانهای عظیم. فقط "یاد" بود و این یاد مگر بار اندوهی برداشته بود از دوش تو؟ ... نه! ... میدانم که به چشم نمیآید، چاره چه بود؟ ... دلخوشم به یادهایی که "نور" میشوند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر