چقدر من این عکس را زیاد دوست دارم.
مرحوم پدر و مرحوم جلیلآقا داییجان در قاب عکس، هر دو با لبخند.
انگار پس خاطرم چنین مانده که از پدر شنیده باشم، عکاس هم بهبود داییجان بوده، با دوربین پولاروید؛ با عکسهای معروف به «فوری». معلوم نیست چرا گوشه راست بالای عکس خراب شده.
۴۵ تا ۵۰ سال پیش کلاه لبهدار هنوز مد بود، این عکس هم همین اندازه عمر دارد، کلاه لبهدار پدر یادم هست. بعد کلاه بره مد شد؛ هم حاجآقا (پدر) و هم جلیلآقا داییجان، کلاه بره گذاشتند.
انگار یکی از بعدازظهرهای دلانگیز تابستان صایینقلعه باشد، سبزینگی زیر پا روحنواز است، از آن سالهایی که دلهره بیبارانی نبود، همهچیز به اندازه بود. عین آن خانه با دیوارهای کاهگلی سالم و سرپا، با در چوبی آبی، با ایوانی بلند جلوی اتاقها...
کتوشلوار پلوخوریشان نیست ولی کتوشلوارهای مرتب و تمیزیاند ...
پسرعموهای خوشحال و خوشپوش! یادتون بهخیر.
**
جلیلآقا ۱۵ سال زودتر از حاجکریم آقا از دنیا رفت. مزارشان دو–سه قدم بیشتر از هم فاصله ندارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر