۱۴۰۱ آذر ۱۴, دوشنبه

«بَعد ما بارون می‌باره ...»

 

 


من جاده رو برات صاف میکنم

هَرچی سَرابه رو پُر آب می‌کنم

بیا بریم

 

مَن از رو مین و بُمب و شِنزار میدووم

جای کمَرت شَلاق میخورم

بیا بریم

 

بَعد ما بارون میباره عَطر آزادی

پُر می‌شه این خونه از رقص و گل و شادی

ما بریم تو سینهها رَگبار و آهَن نیست

دیگه هیچ خاکستری از جنس آدم نیست

 

مَن بالاتو بَرات باز میکنم

با تو تو تاریکی پَرواز می‌کنم

بیا بریم

 

مَن چشماتو پُر از خورشید میکنم

گوشاتو پُر از آواز میکنم

بیا بریم

 

بَعد ما بارون می‌باره عَطر آزادی

پُر میشه این خونه از رقص و گل و شادی

ما بریم تو سینه‌ها رَگبار و آهن نیست

دیگه هیچ خاکستری از جنس آدم نیست

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر