... داستان مردی که شبها وقتی همه خوابیده بودند میرفت پشتبام، دستهایش تبدیل به بال میشد و پرواز میکرد به طرف دریای شمال و میدانست اگر تا قبل از طلوع آفتاب برنگردد، بالهایش را آفتاب خواهند سوزاند ولی حتی شب یلدا، طولانیتر شب سال، هم آنقدر کوتاه بود که نمیتوانست برسد به دریا و برگردد تا که یک روز برنگشت، روزها و شبها گذشت و برنگشت ... و روزنامههای شهر بندری شمال از پیدا شدن بالهای سوختهای در ساحل خبر دادند که معلوم نبود مال کدام پرنده بوده ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر